Wednesday 9 March 2011

...:::Marshal-Modern:::... ~> Soto0one Marshalia (64) <~



 
 
     
 

 

.

امنیت فنی گروه مارشال مدرن بر عهده تیم ایرانویچ میباشد

http://picture.marshalclub.org/Archive/2010/12/7/Border.jpg

 

 

http://marshal-modern.ir/Archive/2009/8/25/DPP10_0031.jpg

 

 

Seyed Mohammad

:

First Name

 

Tabatabaei

:

Last Name

 

Group Moderator

:

Position

 

Mj.Taba@Yahoo.Com

:

Email Address

 

Mj.Taba

:

Yahoo ID

 

 

:

Facebook Link

 

Mamaly_Taba

:

Marshal Club ID

 

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:سارا رحیمی

ایمیل:

سلام خدمت برادر عزیزم محمد طباطبایی

مدت زیادی نیست که من عضو مارشال شدم اما صفا و صمیمیت حاکم بر این گروه باعث شده هر روزم رو با ایمیلهای شما آغاز کنم.یک بار به ایمیل خود شما میل زدم اما جوابی نگرفتم. بابت دل شکستگی و خاطرات عاشقانه ای که داشتید سعی کردم کمک کنم و از تجربه خودم به شما سودی برسونم. امروز فهمیدم که قراره به خدمت سربازی بری و کلی ناراحت شدم که مدتی نیستید اما سربازی برای هر پسری لازمه و با استناد به گفته سربازی رفته ها چشم به هم بزاری تموم شده و خاطراتش جزو بهترین خاطرات زندگی میشه.

داداش گلم امیدوارم هر کجا که هستی سلامت باشی و در سایه خداوند معشوقی سزاوارعشقی که در قلبت داری داشته باشی. فقط حواست باشه اگه روزی نگاهی لبریز از عشق بهت خیره شد نادیدش نگیری.

برای همه مارشالیها آرزوی سلامتی و سعادت و دل خوش دارم. مخصوصا برای مملی طبا

لطفا شما هم برای خوشبختی من و نامزدم که پنج ماهه نامزد کردیم دعا کنید.

عیدتون مبارک باشه.

http://marshal-modern.ir/Archive/16746.aspx

پاسخ مملی طبا:سلام خدمت خواهر بسیار عزیزم سارا خانم جا داره در ابتدا بابت نامزدی شما تبریک عرض کنم و امیدوارم که 1000 سال در کنار همسرتون شاد و با دلی خوش زندگی کنید و همچنین یک عذر خواهی هم بابت جواب ندادن ایمیلی که برای من فرستاده بودید بکنم و عرض کنم که از اونجایی که این ستون یک جورایی تبدیل به ایمیل شخصی من شده رو همین حساب من بیشتر ایمیل های ارسالی به ستون رو چک می کنم ولی با این حال باز هم معذرت می خوام.ممنونم بابت لطفی که به من داشتید و بنده رو راهنمایی فرمودید امیدوارم که در زندگی بتونم به کار ببندم.

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:شکوفه کلانتر

ایمیل:

سلام مملی جون
چشم دیگه از این چیزا نمیفرستم
مرسی از جوابت

فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت


فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛


فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛


فقر اینه که بچه ات تا حالا یک هتل ۵ ستاره رو تجربه نکرده باشه و تو هر سال محرم حسینیه راه بندازی؛


فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما ماجرای مبارزات بابک خرمدین رو ندونی؛



فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛


فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه، وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی و بهش بگی خوششششگلهههه؛


فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛


فقر اینه که ۶ بار مکه رفته باشی و هنوز ونیز و برج ایفل رو ندیده باشی؛


فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛


فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛


فقر اینه که حاجی بازاری باشی و پولت از پارو بالا بره اما کفشهات واکس نداشته باشه و بوی عرق زیر بغلت حجره ات رو برداشته باشه؛


فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛


فقر اینه که ۱۵ میلیون پول مبلمان بدی اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛



فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛



فقر اینه که به زنت بگی کار نکن ما که احتیاج مالی نداریم؛



فقر اینه که بری تو خیابون و شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛



فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛



فقر اینه که تولستوی و داستایوفسکی و احمد کسروی برات چیزی بیش از یک اسم نباشند اما تلویزیون خونه ات صبح تا شب روشن باشه؛



فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی و هابیهای تو چی هستند بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون؛



فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛



فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛



فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه؛

http://marshal-modern.ir/Archive/16746.aspx

پاسخ مملی طبا:سلام خدمت خانم کلانتر این شد یک مطلب خوب و بدون عیب و نقص ممنونم از شما بابت همکاری که با من داشتید.

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:فاطمه موسوی

ایمیل:
 

بت میدم گلای محمدی                                     بم میگی خیلی بدی

بت میگم دوستت دارم یه عالمه                        بم میگی خیلی برام جالبه

بت میگم دارم از عشقت میمیرم                     بم میگی نیومده می خوام برم

بت میگم میری ولی بمون به یاد                     بم میگی حرف میزنی خیلی زیاد

بت میگم اول خدا بعدم شما                         بم میگی بسه دیگه این قصه ها

بم میگی نکنی یه وقت خیانت                      بت میگم رو چشمام اطاعت

بت میگم دوستت دارم یه عالمه                    رفتی اما عکس تو تو قابمه

بم میگی زده به سرت مشخصه                    این حرفا که میزنی مزخرفه

بت میگم قربونت برم خیلی زیاد                    بم میگی کی هستی؟یادم نمیاد

 http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:کیوان کاظمی

ایمیل:
 

يارو نشسته بوده پشت بنز آخرين سيستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان ميرفته، يهو ميبينه يه موتور گازي ازش جلو زد!خيلي شاكي ميشه، پا رو ميگذاره رو گاز، با سرعت دويست از بغل موتوره رد ميشه.
يه مدت واسه خودش خوش و خرم ميره، يهو ميبينه متور گازيه غيييييژ ازش جلو زد!ديگه پاك قاط ميزنه، پا رو تا ته ميگذاره رو گاز، با دويست و چهل تا از موتوره جلو ميزنه.همينجور داشته با آخرين سرعت ميرفته، يهو ميبينه، موتور گازيه مثل تير از بغلش رد شد!!طرف كم مياره، راهنما ميزنه كنار به موتوريه هم علامت ميده بزنه كنار.خلاصه دوتايي واميستن كنار اتوبان، يارو پياده ميشه، ميره جلو موتوريه، ميگه: آقا تو خدايي! من مخلصتم، فقط بگو چطور با اين موتور گازي كل مارو خوابوندي؟!موتوريه با رنگ پريده، نفس زنان ميگه: والله ... داداش.... خدا پدرت رو بيامرزه که واستادي... آخه كش شلوارم گير كرده به آينه بغلت !!!!

 http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:ساسان

ایمیل:


شب از مهتاب سر میره
تمام ماه تو آبه
شبیه عکسه یک رویاست
تو خوابیدی جهان خوابه
زمین دور تو می گرده
زمان دست تو افتاده
تماشا کن سکوت تو
عجب عمقی به شب داده
تو خواب انگار طرحی از
گل و مهتاب و لبخندی
شب از جایی شروع می شه
که تو چشماتو می بندی

تو رو آغوش می گیرم
تنم سر ریزه رویا شه

جهان قد یه لالایی
توی آغوش من جا شه
تورو آغوش می گیرم
هوا تاریک تر می شه
خدا از دست های تو
به من نزدیک تر می شه
زمین دور تو می گرده
زمان دست تو افتاده
تماشا کن سکوت تو
عجب عمقی به شب داده
تمام خونه پر می شه
از این تصویر رویایی
تماشا کن ، تماشا کن
چه بی رحمانه زیبایی

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:لاوین

ایمیل:

امام علی(ع) به مالک اشتر

 ای مالک!0

اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی،

فردا به آن چشم نگاهش مکن 

 

شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:خان محمدی

ایمیل:

نام : کمال

کلاس : دبستان

موزو انشا : عزدواج!

هر وقت من يک کار خوب مي کنم مامانم به من مي گويد بزرگ که شدي برايت يک زن خوب مي گيرم

تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تايش را به من داده است

حتمن ناسرادين شاه خيلي کارهاي خوب مي کرده که مامانش به اندازه استاديوم آزادي برايش زن گرفته بود. ولي من مؤتقدم که اصولن انسان بايد زن بگيرد تا آدم بشود ، چون بابايمان هميشه مي گويد مشکلات انسان را آدم مي کند

در عزدواج تواهم خيلي مهم است يعني دو طرف بايد به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خيلي به هم مي خوريم

از لهاز فکري هم دو طرف بايد به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولي مامانم مي گويد اين ساناز از تو بيشتر هاليش مي شود

در عزدواج سن و سال اصلن مهم نيست چه بسيار آدم هاي بزرگي بوده اند که کارشان به تلاغ کشيده شده و چه بسيار آدم هاي کوچکي که نکشيده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد ديگر کسي از شوهرش سکه نمي خواهد و دايي مختار هم از زندان در مي آيد

من تا حالا کلي سکه جم کرده ام و مي خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم

مهريه وشير بلال هيچ کس را خوشبخت نمي کند

همين خرج هاي ازافي باعث مي شود که زندگي سخت بشود و سر خرج عروسي دايي مختار با پدر خانومش حرفش بشود

دايي مختار مي گفت پدر خانومش چتر باز بود..خوب شايد حقوق چتر بازي خيلي کم بوده که نتوانسته خرج عروسي را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ايم که بجاي شام عروسي چيپس و خلالي نمکي بدهيم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتي مي خوري خش خش هم مي کند!

اگر آدم زن خانه دار بگيرد خيلي بهتر است و گرنه آدم مجبور مي شود خودش خانه بگيرد. زن دايي مختار هم خانه دار نبود و دايي مختار مجبور شد يک زير زميني بگيرد. مي گفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پايين! اما خانوم دايي مختار هم مي خواست برود بالا! حتمن از زير زميني مي ترسيد . ساناز هم از زير زميني مي ترسد براي همين هم برايش توي باغچه يک خانه درختي درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست. از آن موقه خاله با من قهر است

قهر بهتر از دعواست.آدم وقتي قهر مي کند بعد آشتي مي کند ولي اگر دعوا کند بعد کتک کاري مي کند بعد خانومش مي رود دادگاه شکايت مي کند بعد مي آيند دايي مختار را مي برند زندان!

البته زندان آدم را مرد مي کند.عزدواج هم آدم را مرد مي کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خيلي بهتر است!

اين بود انشاي من.

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:مهرنوش احمدی

ایمیل:

سلام
من اولین باره که واسه این ستون مطلب می فرستم امیدوارم که خشتون بیاد .اگه هم دوست نداشتین به روم نیارین ، می خواستم بپرسم اشکالی نداره مطالب طنز بفرستم؟
مرسی از ستون مارشالی قشنگتون
 

پاسخ مملی طبا:سلام خدمت شما سرکار خانم احمدی ما از ارسال مطالب شما دوستان خیلی هم خوشحال می شیم و باعث افتخار ماست فقط من از شما یک عذرخواهی بکنم بابت اینکه مطلب ارسالی ایندفعه شما رو در ستون قرار ندادم برای اینکه حجمش فوق العاده بالا بود و باعث می شد ایمیل ستون وارد spam بشه به خاطر همینه که من معمولا در ستون عکس قرار نمی دم اگه امکانش هست بیشتر برای ما مطلب ارسال کنید.

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:ماهرخ بیگلری

ایمیل:

786
 
سلام به همه مارشالی های با مرام 
 
آقای طباطبائی یکی از دوستای خوب مارشالیمون به نام خانم سید بی بی زهره کاملی از من خواستند که از شما به خاطر زحماتی که میکشند و ایمیل های زیبایی که می فرستند مخصوصاً تو این دوهفته که دیگه سنگ تموم گذاشتند تشکر کنم البته اینم بگم که قبلاً خودشون این کارو کردن ولی مجدداً از من هم خواستند که تشکر کنم که منم همونطور که به ایشون قول دادم این متن تشکر رو ارسال کردم 
خب اینم یه مدلشه دیگه
البته قرار بود این ایمیل روز یکشنبه ارسال بشه که من هرچی تو ستون گشتم پیداش نکردم بعد دیدم واااااااااااای فرستادمش یه جای دیگه  که بماند ..........
 آخه حالم خیلی بده و امسال رکورد سرماخوردگی رو شکستم و برای بار پنجم سرما خوردم ، صدام خفن گرفته و اگر کسی صدای منو از پشت تلفن بشنوه فکر میکنه با یه گودزیلا در حال مکالمه هست ، شب عیدی به چه حالی افتادیم فکر کنم اگه یه وقت قرار باشه سمت سیبری اینا برم همون تو مرز از سرما کبود شم بمیرم به هر حال
 
 من از طرف خودم هم تشکر می کنم و خسته نباشید میگم   
 به مدیریت گروه آقای حجوانی و بقیه همکاران ایمیل سندرم در گروه بزرگ و بین المللی مارشال مدرن که تو این دو هفته انتخابات خیلی زحمت کشیدند و ایمیل های زیبایی ارسال کردند.  
   
هر جا سخن از ایمیل های زیباست

نام مارشال مدرن می درخشد

 

****************************

 
داستان فرعون و شیطان


فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد. روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه
انگوری به او داد و گفت اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن. فرعون
یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای
بیندیشد و همچنان
عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد. فرعون پرسید کیستی؟
ناگهان دید که شیطان وارد شد. شیطان گفت خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست.
سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد. بعد خطاب به فرعون گفت من با
این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی
می کنی؟ پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه
خدا رانده شدی. شیطان پاسخ داد زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود می آید
 
******************************
باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست
کوروش بزرگ
 
پاسخ مملی طبا:سلام به سرکار خانم بیگلری این دوست عزیزی رو که فرمودید بنده افتخار آشنایی با ایشون رو ندارم اگه ممکنه از طرف من هم از ایشون تشکر کنید و بفرمائید که ما هر کاری که می کنیم به عشق مارشال و مارشالی هاست و آرزوی ما همواره اینه که ایمیل های ما مورد پسند دوستان واقع بشه امیدوارم که نقایص مارو دوستان به بزرگی خودشون ببخشند.

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:میترا رحیمی

ایمیل:

اگر عمر دوباره داشتم

دان هرالد (Don Herold) كاريكاتوريست و طنزنويس آمريكايى در سال ١٨٨٩ در اينديانا متولد شد و در سال ١٩٦٦ از جهان رفت. دان هرالد داراى تاليفات زيادى است؛ اما قطعه كوتاهش "اگر عمر دوباره داشتم..." او را در جهان معروف كرد.

 

بخوانيد:

البته آب ريخته را نتوان به كوزه باز گرداند، اما قانونى هم تدوين نشده كه فكرش را منع كرده باشد.

اگر عمر دوباره داشتم، مى‌كوشيدم اشتباهات بيشترى مرتكب شوم. همه چيز را آسان مى‌گرفتم. از آنچه در عمر اولم بودم ابله‌تر مى‌شدم. فقط شمارى اندك از رويدادهاى جهان را جدى مى‌گرفتم. اهميت كمترى به بهداشت مى‌دادم. به مسافرت بيشتر مى‌رفتم. از كوه‌هاى بيشترى بالا مى‌رفتم و در رودخانه‌هاى بيشترى شنا مى‌كردم. بستنى بيشتر مى‌خوردم و اسفناج كمتر. مشكلات واقعى بيشترى مى‌داشتم و مشكلات واهى كمترى. آخر، ببينيد، من از آن آدم‌هايى بوده‌ام كه بسيار مُحتاطانه و خيلى عاقلانه زندگى كرده‌ام، ساعت به ساعت، روز به روز. اوه، البته من هم لحظاتِ سرخوشى داشته‌ام. اما اگر عمر دوباره داشتم از اين لحظاتِ خوشى بيشتر مى‌داشتم. من هرگز جايى بدون يك دَماسنج، يك شيشه داروى قرقره، يك پالتوى بارانى و يك چتر نجات نمى‌روم. اگر عمر دوباره داشتم، سبك‌تر سفر مى‌كردم.

اگر عمر دوباره داشتم، وقتِ بهار زودتر پا برهنه راه مى‌رفتم و وقتِ خزان ديرتر به اين لذت خاتمه مى‌دادم. از مدرسه بيشتر جيم مى‌شدم. گلوله‌هاى كاغذى بيشترى به معلم‌هايم پرتاب مى‌كردم. سگ‌هاى بيشترى به خانه مى‌آوردم. ديرتر به رختخواب مى‌رفتم و مى‌خوابيدم. بيشتر عاشق مى‌شدم. به ماهيگيرى بيشتر مى‌رفتم. پايكوبى و دست افشانى بيشتر مى‌كردم. سوار چرخ و فلك بيشتر مى‌شدم. به سيرك بيشتر مى‌رفتم.

در روزگارى كه تقريباً همگان وقت و عمرشان را وقفِ بررسى وخامت اوضاع مى‌كنند، من بر پا مى‌شدم و به ستايش سهل و آسان‌تر گرفتن اوضاع مى‌پرداختم. زيرا من با ويل دورانت موافقم كه مى‌گويد:

"شادى از خرد عاقل‌تر است."

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:مژده طهماسبی

ایمیل:

سلام به خانواده دوست داشتنی خودم

از الان غصه دارم که یک مدت طولانی نمی تونم حرفهای قشنگتون رو بخونم و بشنوم و در کنار هم باشیم.

میدونم که اکثر دوستان مثل هوخشتره از این طرف به اون طرف میرن تا کارهای آخر سال رو به اتمام برسونن. برای همین سریع میرم سر مطلب امروز و تا ستون بعدی که دوباره همدیگر رو ببینیم.

امروز میخوام راجع به لباس عروس و چگونگی انتخاب اون برای عروس خانمهای گل چند مطلب بنویسم. البته دو قسمت میکنم این بخش رو و مابقی اون رو در ستون بعدی براتون مینویسم.

 

شما باید زیباترین باشید

(منبع : مجله ایده آل)

 

رازهایی که عروس ها برای برازنده تر شدن در فراموش نشدنی ترین روز عمر خود باید بدانند.

اهمیت این لباس

شاید باورتان نشود اما خیلی از مهمان های شما بیش از آنکه چهره شما را مورد توجه قرار دهند، به دنبال نوع لباس تان هستند اما برای این که برازنده تر به نظر برسید، باید لباسی مناسب انتخاب کنید که واقعا مناسب فیزیک شما باشد. به هر حال هر خانمی ، حالت بدنی خودش را دارد وباید برای خودش بهترین و مناسب ترین لباس را تهیه کند.

عروس های قد بلند و لاغر

با این که همه مدل لباسی برازنده شماست، اما بهتر است از پوشیدن لباس های راسته اجتناب کنید. چون شما را از آنچه هستید، لاغرتر نشان میدهند. بهترین نمونه برای شما لباسی است با دامن پف دار و بلند ( البته بدون دنباله ) که آستین حلقه ای داشته باشد. البته چون قدتان بلند است می توانید لباس تان را به اندازه یک وجب بالاتر از مچ پا بگیرید تا کمی هم متفاوت به نظر برسید و در ضمن کفش های تان را هم به نمایش بگذارید.

عروس های با قد متوسط

شما جزو عروس های خوشبختی هستید که می توانید روی هر مدل لباسی حساب باز کنید. البته بهتر است سراغ لباس هایی که خیلی بلند و خیلی پف دار هستند نروید حتی شما میتوانید کمی هم متفاوت تر عمل کنید و لباس عروس های خاص تر را امتحان کنید اما روی هم رفته لباس هایی با دنباله بلند و با بالاتنه کار شده همراه با دامنی که چند لایه تور دارد، میتواند بیشتر برازنده شما باشد، به شرط آن که نخواهید لاغر تر یا چاق تر به نظر برسید.

عروس های سبک وزن

شما می توانید هر چقدر که دلتان میخواهد لباس های پر از پف و تور و گیپور و گل بپوشید. شاید از آن دسته عروسهایی باشید که یک لباس ساتن سفید و راسته را بیشتر ترجیح بدهید اما به هر حال اگر میخواهید برازنده تر باشید می توانید لباسی را به تن کنید که کمی شما را درشت تر نشان دهد. برای این که قد بلند شوید، میتوانید کفش های پاشنه دار بپوشید . تاج بلند روی سر بگذارید ، شیفون بلند روی سر بزنید و حتی شینیون موهای تان را بالا ببندید.

ادامه دارد...

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:فریبا صمیمی

ایمیل:

بسیاری از سخنرانان موفق به خصوص در حوزه قانون جذب نظیر ایسترهیکس نظریه جالبی دارند. آنها می گویند اگر انسان بتواند فقط 18 ثانیه روی چیزی که واقعاً می خواهد تمرکز کند یک زنگ بزرگ در کاینات به صدا در می آید که توجه کل هستی را به سمت این شخص جلب می کند.
اگر این 18 ثانیه بتواند تا 68 ثانیه ادامه یابد دیگر کار تمام است و کل هستی به تکاپو می افتد تا برای فکر متمرکز شده یک راه حل پیدا کند.
اگر آرزوست برآورده اش کند و اگر سوال است برایش جوابی بیابد.
در نگاه اول شاید این عدد 68 ثانیه خیلی کم و ناچیز به نظر برسد.
68 ثانیه یعنی فقط یک دقیقه و هشت ثانیه و بسیاری از افراد می گویند که تمرکز به مدت 68 ثانیه هیچ کاری ندارد!؟
خب آیا شما هم همین طور فکر می کنید؟
بسیار عالی است! امتحان کنید.
خواهید دید که هنوز 18 ثانیه اول رد نشده فکرتان منحرف می شود.
ایده‌ای جدید بلافاصله از اعماق افکارتان ظاهر می شود و نجواگر درونی تان به سخن در می آْید که جدی نگیر و دست از این بازی ها بردار و به مسایل مهم تر زندگی بپرداز و ...
ما عادت کرده ایم و در حقیقت عادت داده شده ایم که بدون فکر و بر اساس عادت زندگی کنیم.
ما صبح از خواب بر می خیزیم بدون این که فقط 68 ثانیه برای کارهای روزانه وقت بگذاریم شروع می کنیم به خوردن صبحانه و سر کار رفتن.
بدون اینکه 68 ثانیه مستمر ناقابل برای ارزیابی کارهایمان وقت بگذاریم اسب سرکش ذهن را به این سو و آن سو می تازانیم تا ظهر شود و ناهاری بخوریم و استراحتی و بعد دوباره کار و سپس شب و دور هم جمع شدن و تلویزیون دیدن و بعد خوابیدن.
آرزو
هر ساعت 60 دقیقه است و شبانه روز شامل هزار و چهارصد و چهل دقیقه است اما ما خیلی مواقع در این 1440 دقیقه شبانه روزمان نمی توانیم 68 ثانیه روی یک موضوع خاص فکرمان را متمرکز کنیم!!
به راستی این فکر پر جست و خیز که نمی تواند 68 ثانیه آرام بگیرد به چه دردی می خورد؟!
فکر پریشان و ناآرام چیزی جز بی قراری و آشفتگی به همراه ندارد.
پیر و جوان و زن و مرد هم نمی شناسد.
فکری که نتواند آرام گیرد و چند لحظه ای روی موضوعی که صاحب فکر صلاح می داند متمرکز شود، مطمئناً به هنگام نیاز و بحران که تمرکز بیشتر لازم است، کارآیی ندارد و فلج می شود.
باید همین الان هر کاری که داریم زمین بگذاریم و به سراغ ذهن ناآرام خود برویم و 68 ثانیه آن را مهار کنیم.
68 ثانیه به شرایطی که الان در آن قرار داریم بیندیشیم.
68 ثانیه بعد به این که واقعا در زندگی چه می خواهیم فکر کنیم.
68 ثانیه بعد به خوشبختی های خودمان بیندیشیم و 68 ثانیه دیگر به این فکر کنیم که چقدر آرام می شویم وقتی روی مسائل زندگی خودمان با آرامش فکر می کنیم.
کاینات بیرون از بدن ما گوش به فرمان ماست تا هر چه را می خواهیم به او ابلاغ کنیم.
اما به یک شرط و آن این است که موقع دستور دادن این طرف و آن طرف نپریم.
68 ثانیه یک جا بایستیم و صریح و شفاف بگوییم چه می خواهیم.
آن وقت می بینی که می توانی

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx 

ارسالی از:صبا حسینی

ایمیل:

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه ی لیلا شکست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

گفت یارب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

خسته ام زین عشق دل خونم نکن

من که مجنونم ، تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو ... من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم

در رگت پنهان و پیدایت منم

سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم نشناختی

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:صحرا

ایمیل:

خدا جون! تو که اينقدر بزرگ هستي چطوري مياي خونه ما؟ دعا ميکنم در سال جديد به اين سؤالم جواب بدي! (پيمان زارعي / 10 ساله )

خدايا! من دعا ميکنم که گاو باشم (!) و شير بدهم تا از شير، کره، پنير و ماست براي خوراک مردم بسازم! (سالار يوسفي / 11 ساله )

خداي عزيزم! من تا حالا هيچ دعايي نکردم. ميتوني ليستت رو نگاه کني. خدايا ازت ميخوام صداي گريه برادر کوچيکم رو کم کني! (سوسن خاطري / 9 ساله )

خداي عزيزم! در سال جديد کمک کن تا مادربزرگم دوباره دندان دربياورد آخر او دندان مصنوعي دارد! (الناز جهانگيري / 10 ساله )

اي خداي مهربان! من رستم دستان را خيلي دوست دارم از تو خواهش ميکنم کاري کني که شبي او را در خواب ببينم! (شايان نوري / 9 ساله )

آرزو دارم سر آمپولها نرم باشد! (تاده نظربيگيان / ? ساله )

خداي مهربانم! من در سال جديد از شما ميخواهم اگر در شهر ما سيل آمد فوراً من را به ماهي تبديل کني! (نسيم حبيبي / ? سال )

اي خداي مهربان! پدر من آرايشگاه دارد. من هميشه براي سلامت بودن او دعا ميکنم. از تو ميخواهم بازار آرايشگاه او و همه آرايشگاهها را خوب کني تا بتوانم پول عضويت کانون را از او بگيرم چون وقتي از او پول عضويت کانون را ميخواهم ميگويد بازار آرايشگاه خوب نيست! (فرشته جبار نژاد ملکي / 11 ساله )

خدايا! يک جوري کن يک روز پدرم من را به مسجد ببرد. (کيانمهر رهگوي / 7 ساله )

آرزوي من اين است که اي کاش مامان و بابام عيدي من را از من نگيرند. آنها هر سال عيديهايي را که من جمع ميکنم از من ميگيرند و به بچه آنهايي ميدهند که به من عيدي ميدهند! (سحر آذريان / ? ساله )

بسم الله الرحمن الرحيم. خدايا! از تو ميخواهم که برادرم به سربازي برود و آن را تمام کند. آخه او سرباز فراري است. مادرم هي غصه ميخورد و ميگويد کي کارت پايان خدمت ميگيري؟ (حسن ترک / 8 ساله )

اي خدا! کاش همه مادرها مثل قديم خودشان نان بپزند من مجبور نباشم در صف نان بايستم! (شاهين روحي / 11 ساله )

خدايا! کاري کن وقتي آدمها ميخوان دروغ بگن يادشون بره! (پويا گلپر / 10 ساله )

خدايا! يک برادر تپل به من بده!! (زهره صبورنژاد / 7 ساله

اي خدا! کاري کن که دزدان کور شوند ممنونم! (صادق بيگ زاده / 11 ساله )

خدايا! شفاي مريضها را بده هم چنين شفاي من را نيز بده تا مثل همه بازي کنم و هيچکس نگران من نباشد و براي قبول شدن دعا 600 عدد صلوات گفتم ان شاء الله خدا حوصله داشته باشد و شفاي همه ما را بدهد. الهي آمين. (مهدي اصلاني / 11 ساله )

خدايا! تمام بچههاي کلاسمان زن داداش دارند از تو ميخواهم مرا زن دادش دار کني! (زهرا فراهاني / 11 ساله )

اي خداي مهربان! من سالهاست آرزو دارم که پدرم يک توپ برايم بخرد اما پدرم بدليل مشکلات نتوانسته بخرد. مطمئن هستم من امسال به آرزوي خودم ميرسم. خدايا دعاي مرا قبول کن... (رضا رضائي طومار آغاج / 13 ساله )

خدايا! يک داداشي و يک خونه بزرگ به ما بده !! (زينب م / 3 ونيم ساله )

خدايا ماهي مرا زنده نگه دار و اگر مرد پيش خودت نگه دار و ايشالله من بتوانم خدا را بوس کنم و معلممان هم مرا بوس کند!! (اميرحسام سليمي / 6 ساله )

خديا! دعا ميکنم که در دنيا يک جاروبرقي بزرگ اختراع شود تا ديگر رفتگران خسته نشوند! (فاطمه يارمحمدي / 11 ساله )

اي خدا! من بعضي وقتها يادم ميرود به ياد تو باشم ولي خدايا کاش تو هميشه به ياد من بيفتي و يادت نرود! (شقايق شوقي / 9 ساله )

خداي عزيزم! سلام. من پارسال با دوستم در خونهها را ميزديم و فرار ميکرديم. خدايا منو ببخش و اگه مُردم بخاطر اين کار منو به جهنم نبر چون من امسال ديگه اين کار رو نميکنم! (دلنيا عبديپور / 10 ساله )

آرزو دارم بجاي اين که من به مدرسه بروم مادر و پدرم به مدرسه بروند. آن وقت آنها هم ميفهميدند که مدرسه رفتن چقدر سخت است و اين قدر ايراد نميگرفتند! (هديه مصدري / 12 ساله)

خدايا مهدکودک از خانه ما آنقدر دور باشد که هر چه برويم، نرسيم. بعد برگرديم خانه با مامان و کيف چاشتم. پاهاي من يک دعا دارند آنها کفش پاشنه بلند تلق تلوقي (!) ميخوان دعا ميکنند بزرگ شوند که قدشان دراز شود! (باران خوارزميان / 4 ساله )

خدايا! برام يک عروسک بده. خدايا! براي داداشم يک ماشين پليس بده! (مريم عليزاده / 6 ساله )

خدايا! ميخورم بزرگ نميشم! کمکم کن تا خيلي خيلي بزرگ شوم! (محمد حسين اوستادي / 7 ساله )

من دعا ميکنم که خودمان نه، همه مردم جهان در روز قيامت به بهشت بروند. (الميرا بدلي / 11 ساله )

خداي قشنگ سلام! خدايا چرا حيوانات درس نميخواننداما ما بايد هر روز درس بخوانيم؟ در سال جديد دعا ميکنم آنها درس بخوانند و ما مثل آنها استراحت کنيم! (نيشتمان وازه / 10 ساله )

اگر دل درد گرفتيم نسل دکترها که آمپول ميزنند منقرض شود تا هيچ دکتري نتواند به من آمپول بزند! (عاطفه صفري / 11 ساله(
خداي مهربان! من يک جفت کفش ميخواهم بنفش باشد و موقع راه رفتن تق تق کند مرسي خدايا! (رويا ميرزاده / 7 ساله )

خدايا! من يک دوستي دارم که پدرش کار نميکند فقط ميخوابد و همين طور ترياکي است! خدايا کمک کن که از اين کار بدش دست بردارد. خدايا ظهور آقا امام زمان را زود عنايت فرما.. (ليلا احساني فر / 11 ساله )
http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:مژده

ایمیل:

سلامممممممممممممم به همه دوستانه زیباتر از گلم

بچه ها می دونید چیه تازگی ها یه مشکلی پیدا کردم یعنی مشکل که نه یه چیزی هست که چند وقت فکرمو مشغول کرده حالا نمی دونم بگم یا نه ............

باشه حالا انقدر اصرار نکنید میگم :

اگه یه روز صبح ساعت 6.30 از خواب بیدار شم بعد بیام سر کار ساعت 8 کارت بزنم بعد کامپیوترم رو روشن کنم  روشن نشه چه جوری ایمیل های شما رو چک کنم .............

اونوقت فکر کنم از افسردگی بمیرم تورو خدا کمکم کنید.

ولی جدی خیلی بهتون عادت کردم یعنی عاشقتونمممممممممممم .

 یک- به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید .

 دو- با مرد یا زنی ازدواج کنید که عاشق صحبت کردن با او هستید. برای اینکه وقتی پیرتر می شوید، مهارت های مکالمه ای مثل دیگر مهارت ها خیلی مهم می شوند .

  سه- همه ی آنچه را که می شنوید باور نکنید، همه ی آنچه را که دارید خرج نکنید و یا همان قدر که می خواهید نخوابید

  چهار- وقتی می گویید: دوستت دارم. منظورتان همین باشد .

  پنج- وقتی می گویید : متاسفم. به چشمان شخص مقابل نگاه کنید .

  شش- قبل از اینکه ازدواج کنید حداقل شش ماه نامزد باشید .

  هفت- به عشق در اولین نگاه باور داشته باشید .

  هشت- هیچ وقت به رؤیاهای کسی نخندید. مردمی که رؤیا ندارند هیچ چیز ندارند.

  نه- عمیقاً و با احساس عشق بورزید. ممکن است آسیب ببینید ولی این تنها راهی است که به طور کامل زندگی   می کنید .

ده- در اختلافات منصفانه بجنگید و از کسی هم نام نبرید .

یازده- مردم را از طریق خویشاوندانشان داوری نکنید .

 دوازده- آرام صحبت کنید ولی سریع فکر کنید .

 سیزده- وقتی کسی از شما سوالی می پرسد که نمی خواهید پاسخ دهید، لبخندی بزنید و بگویید : چرا می خواهی این را بدانی؟

 چهارده- به خاطر داشته باشید که عشق بزرگ و موفقیت های بزرگ مستلزم ریسک های بزرگ هستند .

 پانزده- وقتی کسی عطسه می کند به او بگویید : عافیت باشد .

 شانزده- وقتی چیزی را از دست می دهید، درس گرفتن از آن را از دست ندهید .

 هفده- این سه نکته را به یاد داشته باشید: احترام به خود، احترام به دیگران و مسئولیت همه کارهایتان را پذیرفتن.

 هجده- اجازه ندهید یک اختلاف کوچک به دوستی بزرگتان صدمه بزند .

 نوزده- وقتی متوجه می شوید که اشتباهی مرتکب شده اید، فوراً برای اصلاح آن اقدام کنید .

 بیست- وقتی تلفن را بر می دارید لبخند بزنید، کسی که تلفن کرده آن را در صدای شما می شنود .

 بیست و یک- زمانی را برای تنها بودن اختصاص دهید .

 یک دوست واقعی کسی است که دست شما را بگیرد و قلب شما را لمس کند .

http://marshal-modern.ir/Archive/16746.aspx

پاسخ مملی طبا:سلام خدمت مژده خانم خیلی ممنون که این همه به ما لطف دارید اتفاقا من یه راه خوبی بلدم.یه روز(حدودا دو ماه پیش)از روی تنبلی و خستگی بیش از حد نمی تونستم ایمیل ارسال کنم به خاطر همین به امیر حجوانی زنگ زدم و الکی بهش گفتم اینترنتم قطع شده و نمی تونم ایمیل ارسال کنم اون هم چیزی نگفت و خداحافظی کرد.من هم خوشحال بودم و داشتم استراحت می کردم که بعد از یک ساعت دیدم زنگ در خونه رو زدند.تاکسی تلفنی بود و گفت:یه بسته از طرف آقای حجوانی برام آورده من هم کنجکاو بسته رو گرفتم و وقتی باز کردم دیدم موبایلش رو همراه یک نامه برام فرستاده.توی نامه نوشته بود آقا جان خر خودتی بر فرض هم اگه اینترنت قطع باشه اشکالی نداره این موبایل من رو بگیر و باهاش وصل شو به اینترنت.این داستان رو گفتم تا بگم با ایرانسل دیگه مشکل نبود اینترنت نخواهید داشت.

 

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:زهره قاسمی

ایمیل:

سلام بر خانواده خودم خوبید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 
راستش بعد از مدت ها ایمیل زدم که بگم چرا همش از شکستای عشقی حرف میزنید بابا از وصال بگید دلمون لک زد یکی بگه من و فلانی بهم رسیدیم فردا  عقدمونه میدونید چیه منم حدود چند ماه پیش رابطم با پسر مورد علاقه ام قطع شد و خودم خواستار این قطع رابطه بودم ولی میدونید چی شد اوایل همین ماه بود که گوشیم زنگ خورد کی پشت خط بود خب معلومه دیگه همون پسره چی میگفت؟ میگفت من نمیتونم فراموشت کنم من قصدم یه دوستی ساده نیست که آخرش با یه ببخشید رابطه ما یه سوتفاهم بود تموم شه من قصدم ازدواج و میخوام به این خواسته ام برسم خلاصه خیلی چیزا گفت و من فهمیدم چه ابلهی بودم که چند ماه پیش گفته بودم باهم رابطه نداشته باشیم آخه فکر میکردم داره چرت میگه ولی الان میخواد با مامانم صحبت کنه 
اینارو گفتم که هم تو ستون یه حرف از وصال داشته باشیم هم بگم اونایی که رابطتون قطع شده مطمئن باشید برمیگرده البته اگر به صلاح شما باشه اگر برنگشت بدونید طرف لیاقت شمارو نداشته خدا یکی بهترشو برات در نظر داره
ممنون که پای حرفم نشستید به قول کره ای ها کامسادیر میدا یعنی مچکرم
 

پاسخ مملی طبا:آفرین آفرین بنده کاملا با این صحبت شما موافقم دیگه بحث شکست عشقی و غم و غصه توی ستون خیلی زیاد شده جان من بیاین فقط دو هفته به خودمون مرخصی بدیم و با روی خوش و دلی شاد بریم استقبال عید بعدش همگی با هم می شنیم و یه دل سیر زار می زنیم (لول)

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:راک کیلر

ایمیل:

سلامی به گرمی نان و تنور

                                     سلامی به یاران سنگ صبور

سلامی به دستان بی معرفت

                                     به نزدیک یادان پیوسته دور

سلامی به مردان  ایران زمین

                                    دلیران،شجاعان،زنان غیور

سلامی به عشق وبه عاشق سلام

                                    سلامی به راه بندان عقل وشعور

سلامی  به  گرد  تمام  جهان

                                   به دوستان سلام وبه دشمن به زور

                                                                                                        "نیما-د"

بازم سلام
 

دوستان چند روز پیش یه اتفاق جالب برام افتاد که یه جورایی برق سه فاز از کلم پرید راستش رو بخواید:  چند روز پیش غروب بود هوا تاریک شده بود خودتون می دونید که این روزها خیلی زود شب میشن منم داشتم مغازه رو تعطیل میکردم که یک هو دیدم صدای انفجار محیبی مثل صدای (اکریل چهارشنبه سوری )از مغازه کناریمون که شبها شاگرداش توی مغازه می خوابن بلند شد یک دفعه چراغهای مغازه شروع به روشن وخاموش شدن کردن که من ناخودآگاه به سراغ فیوز برق رفتم و انو بیرون زدم توی این هیری ویری، صدای یا خدای شاگرد مغازه همسایمان بلند شد که چشمتون روز بد نبینه دیدم شعله آتیش از مغازه اوناس در ضمن کابل های برق هم داشتن جرقه می زدند که من حول شدم و رفتم سمت در مغازشون که کابل برق از شدت آتیش و جرقه افتاد کنارم و من خشک شدم البته نه از برق کابل از ترس البته کلا من خیلی کم اتفاق میفته که از حوادث شکه بشم یعنی تا حالا هیچ اتفاقی اینجوری منو شوکه نکرده بود خلاصه دوباره اینجا داستان خشک نشم که رفتم پشت کرکره و صداشون کردم که دیدم شکر خدا سالمن و کلیدارو دادن منم کرکره رو بالا زدم دیدم تمام مغازه پر شده از دود که صدای انفجارم به خاطر ترکیدن کنتور برق بود راستشو بخواین تا یکی دو روز شکش تو بدنم بود تا حالا اینقدر مرگو نزدیک ندیده بودم حالا این چند روز رو همش تو فکر مرگم که اگه میمردم چه عمر چرتی داشتم و بی ثمر وفایده برای هیچکی حتی خودم و بیشتر به فکر اون دنیا افتادم حالا میخوام از این به بعد لااقل هر ماه خودم رو به برق بزنم که از یاد مردن و روز رستاخیزم غافل نشم خلاصه حسابی امروز براتون فک زدم حالا راستی این وسط یه اتفاق جالب هم افتاد واون این بود که من قدم به کنتور برق مغازه به دلیل ارتفاع خیلی زیادش نمیرسه و بعد هرجور امتحان کردم نتونستم فیوز رو بیرون بزنم نمی دونم اون لحظه چه جوری این کارو کردم . دیگه وقتتون رو نمی گیرم و در پایین آدرس یه سایت قرآن آنلاین میزارم که لااقل اگه فقط یکی از شما از اون سایت دیدن کرد یه کار خوب توی این امر بیهوده سپری شدم کرده باشم. بای

http://www.ghorany.com/quran.htm

چرا از مرگ می ترسید ؟
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید ؟
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید ؟
مپندارید بوم نا امیدی باز
به بام خاطر من میکند پرواز
مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است
مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است
مگر می ، این چراغ بزم جان مستی نمی آرد
مگر این می پرستی ها و مستی ها
برای یک نفس آسودگی از رنج هستی نیست ؟
مگر افیون افسونکار
نهال بیخودی را در زمین جان نمی کارد
مگر دنبال آرامش نمی گردید
چرا از مرگ می ترسید ؟
کجا آرامشی از مرگ خوشتر کس تواند دید
می و افیون فریبی تیز بال وتند پروازند
اگر درمان اندوهند
خماری جانگزا دارند
نمی بخشند جان خسته را آرامش جاوید
خوش آن مستی که هوشیاری نمیبیند
چرا از مرگ می ترسید ؟
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه میدانید ؟
بهشت جاودان آنجاست
گر آن خواب ابد در بستر گلوی مرگ مهربان آنجاست
سکوت جاودانی پاسدار شهر خاموشی است
همه ذرات هستی محو در رویای بیرنگ فراموشی است
نه فریادی ، نه آهنگی ، نه آوایی
نه دیروزی ، نه امروزی ، نه فردایی
جهان آرام و جان آرام
زمان در خواب بی فرجام
خوش آن خوابی که بیداری نمیبیند !
سر از بالین اندوه گران خویش بردارید
در این دنیا که هر جا هر که را زر در ترازو زور در بازوست
جهان را دست این نامردم صد رنگ بسپارید
که کام از یکدگر گیرند و خون یکدگر ریزند
درین غوغا فرو مانند و غوغا ها بر انگیزند
سر از بالین اندوه گران خویش بردارید !
همه بر آستان مرگ راحت سر فرود آرید
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه میدانید ؟
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید ؟
چرا از مرگ می ترسید ؟

فریدون مشیری

هراس من از مرگ نیست ، هراس من از بیهوده زیستن است

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:رضا

ایمیل:


 
یک مردِ روحانی، روزی با خداوند مکالمه ای داشت:
 

 "خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟"
 
خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛ مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود؛ و آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد!
 
افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند. به نظر قحطی زده می آمدند.. آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها بر بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پُرکنند. اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلندتر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.
 
مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد.
 
خداوند گفت: "تو جهنم را دیدی!"
 
آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد. آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت!
 
افرادِ دور میز، مثل جای قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و تپل بوده، می گفتند و می
 
خندیدند. مرد روحانی گفت: "نمی فهمم!"
 
خداوند جواب داد: "ساده است! فقط احتیاج به یک مهارت دارد! می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار تنها به خودشان فکر می کنند!"
تخمین زده شده که 93% از مردم این متن را برای دیگران ارسال نخواهند کرد. ولی اگر شما جزء آن 7% باقی مانده می باشید، این پیام را با تیتر "7%" ارسال کنید!
من جزء آن 7% بودم! و به یاد داشته باشید، من همیشه حاضرم تا قاشق غذای خود را با شما تقسیم کنم

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:فرشاد چاوشی

ایمیل:

سلااااااااااااااااااااااااااااااااام.
بازم اومدم.
با یه تکنوازی سه تار دیگه.
خوشبختانه سروری که تکنوازی هامو توش آپلود میکردم فیلتر شد و مشکل اونایی که نتونستن آهنگو دانلود کنن رفع شد.
دانلودش ایندفعه خیلی راحته.
بازم ازتون خواهش دارم که حمایتتون رو از من دریغ نکنید و نظراتتون رو برام ایمیل کنید تا من بتونم کارم رو بهتر از اینی که هست ادامه بدم. منتظرمااااااااااااااااااا
نگین زمانش کمه که قاطی میکنم. واسه همین م کلی زحمت کشیدم و وقت گذاشتم.
اینم لینکش:
 
خداحافظ تا ستون بعد
اگه هنوز هم واسه دانلود مشکل دارید بهم خبر بدید تا براتون ایمیلش کنم
براتون بهترین ها رو آرزو دارم.
نظر یادتون نره
 
پاسخ مملی طبا:سلام آقا فرشاد یادت که نرفته یه نسخه اش رو برای من اختصاصی بفرست می خوام از هنرمندی هات یه ایمیل اختصاصی داشته باشم..

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:فریبا محمدی

ایمیل:

سلام.....خوبین؟؟؟نمیدونم چی بگم؟؟؟هنوز احساس غربت میکنم باهاتون نمیدونمم چرا....ولی میدونم که همه مارشالی ها رو دوست دارم.شاید ایمیل منم جز حذفیا باشه ولی همین که آقای طباطبایی میخونن وبعدحذفش مکنن خوبه...خوشحالم میخونیدش....

http://marshal-modern.ir/Archive/16746.aspx

پاسخ مملی طبا:سلام به سرکار خانم محمدی چی شده؟آخه چرا من باید مطلب شما رو حذف کنم.اگه مشکلی هست خب برای ما هم بگید ما همه اینجا هستیم تا با هم بخندیم و با هم مشکلات همدیگرو حل کنیم ما مارشالی ها هم شما و هم همه دوستان رو دوست داریم مشکلات همه شما مشکل ما هم هست پس قایمش نکنید بگید.

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:شیدا مرادخانی

ایمیل:

جدیدا یه دوست شاعری پیدا کردم که متن زیر از ایشونه . ازش اجازه گرفتم که شما رو هم در لذت  خوندنشون شریک کنم  - شیدا

  آسمان آبی نگاه تو ، دریایی از عشق است برای غنچه های پژمرده دلم و

سرزمینی پر از آرامش برای مرغ مینای بیقرار دلم .

 

قصه تنهایی ام را در تاریکی شب با تو در میان می گذارم .

سکوتت در بی نهایت زمان ، داستان خستگیهایت را در امتداد جاده زندگی مرور می کند .

 

و سحر خوب این را می داند و با روشنایی چشمانت پیوندی دیرینه دارد .

 

عاشقانه بید را نگاه می کنی و می خندی و صدای خنده تو ، تلاطم امواج ذهنم را آرامش می بخشد .

و این زیباترین ترانه است برای من !

 

لابه لای نسترنهای باغ رویایم ، دستان گرمت را جستجو می کنم

و من امروز طلوع صداقت را در میان انبوه تاریکیها باور کردم

و به غریبانه بودن اشکهایت در خزان سادگی ایمان آوردم .

 

 

همراه با موسیقی باد به حیاط می روم و از باغچه سبزی که دوست داشتی ، یک دسته گل رز می چینم

و آن را در سبد پر از گل آرزوهایم می کارد و با عشقی نو ، آن را به تو هدیه می دهم

 

شاعر : هدیل

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:رضا باقری

ایمیل:

با سلام خدمت همه عزیزان مارشالی:

با رخصت از جناب آقای پزشکی چند داستان کوتاه را برایتان در ستون گذاشته ام که امیدوارم مفید فایده واقع گردد. (البته با تشکر از برادر خانم عزیزم آقای مهدی موسی رضائی که این مطالب را برایم فرستاده.)

اشتباه فرشتگان

درويشي به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده ميشود .
پس از اندك زماني داد شيطان در مي آيد و رو به فرشتگان مي كند و مي گويد :
 جاسوس مي فرستيد به جهنم!؟
از روزي كه اين آدم به جهنم آمده مدام در جهنم در گفتگو و بحث است و
 جهنميان را هدايت مي كند و...
.

.

.
حال سخن درويشي كه به جهنم رفته بود اين چنين است: با چنان عشقي زندگي كن كه حتي بنا به تصادف اگر به جهنم افتادي خود شيطان تو را به بهشت باز گرداند.


----------------------------------------------------------


مرد کور
روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفاً کمک کنید .         روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آنروز روز نامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید که بر روی آن چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:

امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!

وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.
حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید

یکی از بستگان خدا

شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی.

پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد.

در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش ، نداشته‌هاش رو از خدا طلب می‌کرد، انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد.

 

خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.
- آهای، آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید:
- شما خدا هستید؟
- نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!
- آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید!


زن نظافتچى

 من دانشجوى سال دوم بودم. يک روز سر جلسه امتحان وقتى چشمم به سوال آخر افتاد، خنده‌ام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخى کردن داشته است. سوال اين بود: �نام کوچک زنى که محوطه دانشکده را نظافت می‌کند چيست؟�
من آن زن نظافتچى را بارها ديده بودم. زنى بلند قد، با موهاى جو گندمى و حدوداً شصت ساله بود. امّا نام کوچکش را از کجا بايد می‌دانستم؟
من برگه امتحانى را تحويل دادم و سوال آخر را بی‌جواب گذاشتم. درست قبل از آن که از کلاس خارج شوم دانشجويى از استاد سوال کرد آيا سوال آخر هم در بارم‌بندى نمرات محسوب می‌شود؟
استاد گفت: حتماً و ادامه داد: شما در حرفه خود با آدم‌هاى بسيارى ملاقات خواهيد کرد. همه آن‌ها مهم هستند و شايسته توجه و ملاحظه شما می‌باشند، حتى اگر تنها کارى که می‌کنيد لبخند زدن و سلام کردن به آن‌ها باشد.
من اين درس را هيچگاه فراموش نکرده‌ام.

 

هميشه کسانى که خدمت می‌کنند را به ياد داشته باشيد

 در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر ١٠ ساله‌اى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت ميزى نشست. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت.
- پسر پرسيد: بستنى با شکلات چند است؟
- خدمتکار گفت: ٥٠ سنت
پسر کوچک دستش را در جيبش کرد، تمام پول خردهايش را در آورد و شمرد. بعد پرسيد:
- بستنى خالى چند است؟
خدمتکار با توجه به اين که تمام ميزها پر شده بود و عده‌اى بيرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن ميز ايستاده بودند، با بی‌حوصلگى گفت:
- ٣٥ سنت
- پسر دوباره سکه‌هايش را شمرد و گفت:
- براى من يک بستنى بياوريد.
خدمتکار يک بستنى آورد و صورت‌حساب را نيز روى ميز گذاشت و رفت. پسر بستنى را تمام کرد، صورت‌حساب را برداشت و پولش را به صندوق‌دار پرداخت کرد و رفت. هنگامى که خدمتکار براى تميز کردن ميز رفت، گريه‌اش گرفت. پسر بچه روى ميز در کنار بشقاب خالى، ١٥ سنت براى او انعام گذاشته بود.
 يعنى او با پول‌هايش می‌توانست بستنى با شکلات بخورد امّا چون پولى براى انعام دادن برايش باقى نمی‌ماند، اين کار را نکرده بود و بستنى خالى خورده بود...
 

مانعى در مسير

 در روزگار قديم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در يک جاده اصلى قرار داد. سپس در گوشه‌اى قايم شد تا ببيند چه کسى آن را از جلوى مسير بر می‌دارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسيدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسيارى از آن‌ها نيز به شاه بد و بيراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هيچيک از آنان کارى به سنگ نداشتند.

سپس يک مرد روستايى با بار سبزيجات به نزديک سنگ رسيد. بارش را زمين گذاشت و شانه‌اش را زير سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدن‌ها و عرق ريختن‌هاى زياد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزيجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگيرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کيسه‌اى زير آن سنگ در زمين فرو رفته است. کيسه را باز کرد پر از سکه‌هاى طلا بود و يادداشتى از جانب شاه که اين سکه‌ها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستايى چيزى را می‌دانست که بسيارى از ما نمی‌دانيم!
�هر مانعى= فرصتى �


---------------------------------------

 

 

خوشبخت ترين فرد كسي است كه بيش از همه سعي كند ديگران را خوشبخت سازد.

 

جناب آقای طباطبائی:

بخش آخر مطلبم فقط برای خود شماست.

یرای بنده از واژه گرانقدر استاد بهره نگیرید چرا که :

آنقدر واژه بزرگی است که برای بزرگان زیبنده است و برای من که کوچکترینم  شایسته نیست و نه تنها من را بزرگ نمی کند بلکه به شدت جایگاه آن واژه را پایین می آورد.

                                                                                      ارادتمند شما

http://marshal-modern.ir/Archive/16746.aspx

پاسخ مملی طبا:سلام مجدد خدمت جناب باقری همیشه گفتند اگه کسی چیزی هر چند کوچک هم به تو آموخت استاد توست من هم از این مطالب اخیر شما کلی چیز یاد گرفتم. پس نام استاد برای شما در مورد من کاملا صدق می کنه.

 

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:آسیه مقدس

ایمیل:

سلام ، سلامي چو بوي خوش بهاري اميدوارم هميشه بهاري باشيد فقط خواستم از دوستاني كه برايم پيغام ميزان و خيلي نسبت به من لطف دارن تشكر كنم و خيلي خيلي ازشون ممنون هستم و تمام مارشاليهاي گل رو دوست دارم

 

چرا مادرمان را دوست داریم؟
چون ما را با درد به دنيا می‌آورد و بلافاصله با لبخند می‌پذیرد
چون شیرشیشه را قبل از اينكه توی حلق ما  بريزند ، پشت دستشان می‌ریزند
چون وقتی تب می‌کنیم، آن‌ها هم عرق می‌ریزند

چون وقتی توی میهمانی خجالت می‌کشیم و توی گوششان می‌گوییم سیب می خوام، با صدای بلند می‌گویند منیر خانوم        بی زحمت یه سیب به این بچه بدهید و ما را عصبانی می‌کند
و وقتی پدرمان ما را به خاطر لگد زدن به مادر کتک می‌زند، با پدر دعوا می‌کنند
چون وقتی در قابلمه غذا را برمی دارند، یک بخاری بلند می شود که آدم دلش می خواهد غذا را با قابلمه اش بخورد
چون وقتي تازه ساعت يازده شب يادمان مي افتد كه فلان كار را كه بايد فردا در مدرسه تحويل دهيم يادمان رفته،بعد از يك تشر خودش هم پابه پايمان زحمت ميكشد كه همان نصف شبي تمامش كنيم
چون وسط سریال‌های ملودرام گریه می‌کنند

چون بعد از گرفتن هدیه روز مادر، تمام فکر و ذکرش این است که مبادا فروشندگان بی انصاف سر طفل معصومش را کلاه گذاشته باشند
چون شبهای امتحان و کنکور پابه ‌پای ما کم می‌خوابد اما کسی نیست که برایش قهوه بیاورد و میوه پوست بکند
به خاطر اینکه موقع سربازی رفتن ما، گریه می‌کند و نذر می کند و پوتین‌هایمان را در هر مرخصی واکس می‌زند
چون وقتی که موقع مریضیش یک لیوان آب به دستش می دهیم یک طوری تشکر می کند که واقعا باور می‌کنیم شاخ قول شکانده‌ایم
چون موقع مطالعه عینک می‌زند و پنج دقيقۀ بعد در حاليكه عينكش به چشمش است ميپرسد:اين عينك منو نديدين؟
چون هیچوقت یادشان نمی‌رود که از کدام غذا بدمان می‌آید و عاشق كدام غذاييم ،حتی وقتی که روی تخت بیمارستانند و قرار است ناهار را با هم بخوریم
چون همانجا هم تمام فکر و ذکرشان این است كه واي بچم خسته شد بسكه مريض داري كرد
و چون هروقت باهاش بد حرف ميزنيم و دلش رو براي هزارمين بار ميشكنيم، چند روز بعد همه رو از دلش ميريزه بيرون   و خودش رو گول ميزنه كه :‌بخشش  از بزرگانه
چون مادرند!
 که مادر تنها کسی است که میتوانی تمام فریادهایت را بر سرش بکشی و مطمئن باشی که هرگز انتقام نمی گیرد.

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:شیدا

ایمیل:

سلام من شیما هستم این اولین باری هست که به ستون مارشالی ها میل میزنم ولی خیلی وقته که مارشالی هستم.
یه خواهش ازتون داشتم اگه یادتون باشه پارسال این موقع ها بود که یه مطلبی در مورد ماهی گلی فرستادید. در مورد اینکه اصلا ماهی گلی جزوه رسوم ما نیست و از سال نوی چینی وارد فرهنگ ما شده اون هم به غلط چون چینی ها سال نو که مشیه ماهی گلی ها رو آزاد میکنند ولی ما میندازیمشون توی تنگ آب!
من اون ایمیل رو ندارم که بفرستم ولی اگه تو آرشیوتون هست یه بار دیگه از مردم بخواهید که سر سفره های هفت سین شون ماهی گلی نگذارند
مرسی از ایمیل های خیلی خیلی قشنگ و آموزندتون
پاینده باشید

http://marshal-modern.ir/Archive/16746.aspx

پاسخ مملی طبا:سلام خدمت شیدا خانم خیلی ممنونم بابت ایمیلی که ارسال فرمودید و خیلی خوشحالم که برای اولین بار مطلبتون رو در ستون می بینم فکر کنم این مطلبی رو که می فرمائید برای علی پزشکی باشه ولی چشم حتما در آرشیو جست و جو می کنیم و اگه پیدا شد حتما هم برای شما و سایر دوستان ارسال می کنیم فکر کنم که اون مطلب ارزش دو بار ارسال رو داشته باشه.

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:نوشین

ایمیل:

درود و خسته نباشید به شما آقای طباطبایی گل.

ممنونم از شما که مطالب مارشالیها رو بی کم و کاست در ستون قرار میدین.

این هفته من یک انتقاد به همراه یک پیشنهاد دارم برای مارشالیهای عزیز. بعضی از دوستای گلم اینجا خیلی مطالب طولانی ارسال میکنند که از نظر شخص من کمی خسته کننده میشه و بعضی از مطالب اینچنین طولانی، دیگه توانی برای تا به انتها خوندن مطالب ستون نمیزاره. میخوام از دوستای گلم خواهش بکنم که سعی کنن اینجا مطالب کوتاهتر و در عین حال آموزنده را ارسال کنند. از طرفی شاهد بودم دوستان مطالبی که در هفته های پیش در خود مارشال ارسال شده رو اینجا با نام خودشون دوباره ارسال میکنند. پیشنهاد میکنم به جای اینکه مطالب ارسال شده توسط گروه را اینجا تکرار کنند و ستون را طولانی تر کنند مطالب جدیدتر از منابع دیگر را اینجا بگذارند که تبادل مطالب خیلی بهتر انجام بشه.

و در آخر اینکه من هم به مارشالی بودنم افتخار میکنم و دوست دارم سهمی در پیشرفت گروه مارشال داشته باشم.

http://marshal-modern.ir/Archive/16746.aspx

پاسخ مملی طبا:سلام خدمت نوشین خانم اول از همه خدمت شما بگم که بیشتر از اینکه مارشالی بودن افتخار شما باشه افتخار ماست که دوستانی چون شما اینگونه با محبت در گروه ما عضو هستند

در مورد انتقادی هم کردید من دخالتی توش نمی کنم چون خطاب شما به دوستان هستش من خودمو توی اون وارد نمی کنم.

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:زهرا رستگار

ایمیل:

سلام ، اميدوارم اين چند سطر زير در مورد ماها صادق نباشه و ثابت كنيم كه ذهن عاشق با مثنوي ها و غزل هاي شرقي عجين شده :

یکی بود یکی نبود

عاشقش بودم عاشقم نبود


وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود
حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن
یکی بود یکی نبود
یکی بود یکی نبود . این داستان زندگی ماست . همیشه همین بوده . یکی بود یکی نبود . در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن . با هم ساختن . برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد
هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ، که یکی بود ، دیگری هم بود . همه با هم بودند . و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم
از دارایی ، از آبرو ، از هستی . انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست . هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن
و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم
هنر نبودن دیگری 

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:سلاله

ایمیل:

با سلام به آقای طباطبایی و همه مارشالیای گل
بابا نمک آبرود
بابا عینک آفتابی
PMC بابا
 باور کنید وقتی از  پی ام سی دیدمتون واقعا شوکه شدم لااقل قبلش اطلاع رسانی می کردید شاید قلب بعضیا ضعیف باشه  .راستی اگر میشه اون خانم رو هم معرفی کنید ایشون هم از اعضای گروه هستن؟
 
خوب این داستان کوتاه رو خیلی دوست دارم امیدوارم بقیه هم از خوندنش لذت ببرن(سلاله)
 
یکی از بستگان خدا

شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی.

پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد.

در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش ، نداشته‌هاش رو از خدا طلب می‌کرد، انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد.

 

خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.
- آهای، آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید:
- شما خدا هستید؟
- نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!
- آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید!

http://marshal-modern.ir/Archive/16746.aspx
پاسخ مملی طبا:سلام به سلاله خانم فکر کنم شما تازه دیده باشید دقیقا عید پارسال بود که بعد از هر کلیپ یک بار هی قیافه نحس منو نشون می داد شما الان ذوق کردید مردم اون موقع برای من ایمیل می زدند بابا خسته شدیم ول کن دیگه ما رو تا می یایم یه آهنگ درست و حسابی گوش بدیم تو می یای

پاسخ مدیریت گروه - امیر حجوانی :سلام و درود به سلاله خانم عزیز ... اون خانمی که در تیزر پی ام سی (تله کابین) کنار من نشسته بودن مدیر داخلی هتل نارنجستان (خانم خدادی) بودند و ایشون کلا کارها و هماهنگیهای تورهای مارشال به این هتل رو انجام میدن ... سر این خانم پدر من یکی که لا اقل دراومد خبر ندارن حزب من حزب JUST FRIEND INA هست و بی خودی انگ های عجیب میچسبونن به آدم ! این تیزرها هم که ملاحظه فرمودید همگی در مهر ماه 88 در تور مارشال مدرن به هتل نارنجستان ضبط شد ... مملی جان مردم سوال میپرسن نزن جاده خاکی باز عین این عاشقا ! جواب مردم رو بده عاشق جون

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:شیدا زمزمیان

ایمیل:

 

در اوزاکا، شیرینی‌سرای بسیار مشهوری بود. شهرت او به خاطر شیرینی‌های خوشمزه‌ای بود که می‌پخت. مشتری‌های بسیار ثروتمندی به این مغازه می‌آمدند، چون قیمت شیرینی‌ها بسیار گران بود. صاحب فروشگاه همیشه در همان عقب مغازه بود و هیچ وقت برای خوش‌آمد مشتری‌ها به این طرف نمی‌آمد. مهم نبود که مشتری چقدر ثروتمند است.
یک روز مرد فقیری با لباس‌های مندرس و موهای ژولیده وارد فروشگاه شد و عمداً نزدیک پیش‌خوان آمد. قبل از آن‌که مرد فقیر به پیشخوان برسد، صاحب فروشگاه از پشت مغازه بیرون پرید و فروشندگان را به کناری کشید و با تواضع فراوان به آن مرد فقیر خوش‌آمد گفت و با صبوری تمام منتظر شد تا آن مرد جیب‌هایش را بگردد تا پولی برای یک تکه شیرینی بیابد!
صاحب فروشگاه خیلی مؤدبانه شیرینی را در دست‌های مرد فقیر قرار داد و هنگامی که او فروشگاه را ترک می‌کرد، صاحب فروشگاه همچنان تعظیم می‌کرد.
وقتی مشتری فقیر رفت، فروشندگان نتوانستند مقاومت کنند و پرسیدند که در حالی که برای مشتری‌های ثروتمند از جای خود بلند نمی‌شوید، چرا برای مردی فقیر شخصاً به خدمت حاضر شدید.
صاحب مغازه در پاسخ گفت: مرد فقیر همه‌ی پولی را که داشت برای یک تکه شیرینی داد و واقعاً به ما افتخار داد. این شیرینی برای او واقعاً لذیذ بود. شیرینی ما به نظر ثروتمندان خوب است، اما نه آنقدر که برای مرد فقیر، خوب و باارزش است.
برگرفته از كتاب:
باترا، پرومودا؛ رمز و راز زندگي بهتر؛ چاپ نخست؛ تهران: انتشارات بهزاد

1387

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:کیمیا

ایمیل:

سلام بهترین کلام

 

 فرو رفتن در غم و اندوه هیچ کس را در دین مومن نمی‌سازد    "زرتشت"

--------------------------------------------------

کلاس اول که بودم همیشه به مامانم می گفتم : مامان چرا زودتر نرفتی منو ثبت نام کنی،آخه اسم من آخر لیسته

 

فکر می کردم اسامی ها رو برحسب اینکه کی زودتر رفته ثبته نام کرده می نویسند.

وقتی مامانم گفت :برحسب نام خانوادگی لیستو می نویسند،افسوس خوردم آخه اولین حرف فامیلی من "م" داره خلاصه من همیشه ته لیست بودم

 

وقتی ستون مارشال اومد خوشحال ایمیل می زدم ولی اینجا هم دیدم که ای بابا آخر لیستم

 

تا اینکه چند روز پیش این جملات رو بر روی دیواره کامنت های حلزون وحشی دیدم(شایدم تو مجله اش بود یادم نیست)به هر حال... 

منم خوشم اومدو گفتم بذار بقیه هم لذت ببرند.فکر کنم جادوی این جملات مملی جان رو گرفت !

چون اسم من اومد اول لیست

 

شادم کردی خدا شادت کنه مملی جان

اینها که گفتم یه خاطره بود...

ولی امیدوارم که ما انسان ها هر جایی از لیست زندگی خود هستیم موفق و مفید و باارزش باشیم مهم نیست اول یا آخر یا وسط لیست باشیم مهم اینه که باشیم

http://marshal-modern.ir/Archive/16746.aspx

پاسخ مملی طبا:سلام به کیمیا خانم دفعه پیش اسم شما رو اول همه گذاشتم و خوشحالتون کردم حالا ایندفعه آخر می ذارم.هدفی هم ندارما به جان مادرم همینطوری یکهو خوشم اومد اذیت کنم ان شاالله ستون بعدی می ذارم وسط(لول)

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:علیرضا حسنی

ایمیل:

سلام

یه پیشنهاد داشتم.

به نظر من برای این که ستون مارشالی ها بهتر از این بشه میتونید به بهترین مطلب ارسالی تو هر ستون یه جایزه بدید( مثلا حضور رایگان تو تور مارشالی ها و ...) بهترین مطلب تو هر ستون توسط ایمیل سندر های مارشال انتخاب بشه و تو ستون بعدی معرفی بشه.

به نظرتون چطوره؟

http://marshal-modern.ir/Archive/16746.aspx

پاسخ مملی طبا:سلام به جناب آقای حسنی عزیز اتفاقا این فکر شما چند وقتی هست که توی جلساتی که بعضی مواقع کادر مارشال برگزار می کنه مطرح شده امید به خدا برای سال جدید برنامه های خیلی خوبی داریم منتظر باشید حتما حتما خوشتون می یاد.

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

ارسالی از:ونداد کبیری

ایمیل:

منتظر ديدار تو هستم، سهل است بگويم که گرفتار تو هستم، من در پي اين حادثه غمخوار تو هستم، هر چند که دور از مني و من ز تو دورم، بر جان تو سوگند که دوستدار تو هستم.

 نمي دانم چرا ما انسان ها عادت داريم آبي وسيع آسمان را رها كنيم و جذب آبي كوچك چشماني شويم كه عمقي ندارد با اينكه مي دانيم روزي بسته خواهد شد اما آسمان كي بسته خواهد شد

گناهم را نميدانم، تقاصم را سبکتر کن، مرا اين گونه آزردن، خدا را خوش نمي‌آيد، مرا از غم رهايم کن، جوابي ده مرا يارا که اين سان بودن و مردن، خدا را خوش نمي‌آيد، بگو جانا گناهم چيست که اينگونه سزاوارم؟ که هر شب خون دل خوردن خدا را خوش نمي‌آيد، دلي پر درد و آه دارم، که آن را غرور من بها دار زير پا بردن خدا را خوش نمي‌آيد...

بازار سياه رفتم براي خريدن عشق ولي در ابتداي ورودم روي کاغذي خواندم در غرفه هوس بازان عشق را به حراج گذاشته اند به قيمت نابودي پاک بازان...

 يک قطره اشک مى اندازم تو دريا - تا زمانى كه پيداش كنى دوستت دارم. - اگه پيدا كردي اون وقت تو رو فراموش مي كنم

لذت داشتن یه دوست خوب توی یه دنیای بد، مثل خوردن یه فنجون قهوه گرم زیر برفه. درسته که هوا رو گرم نمی کنه، ولی آدمو دلگرم می کنه.

 دوست داشتن را بايد از دختر بچه ها ياد گرفت. آنها در مقابل محبتي كه به عروسك خود مي كنند از او انتظار محبت متقابلي ندارند آنها بدون هيچ توقعي عروسكشان را دوست دارند و دوست داشتن واقعي يعني همين

به چشمي اعتماد کن که به جاي صورت به سيرت تو مي نگرد ، به دلي دل بسپار که جاي خالي برايت داشته باشد و دستي را بپذير که باز شدن را

بوسه يعني وصله ي شيرين دو لب... بوسه يعني مستي از مشروب عشق... بوسه يعني لذت دل دادگي... لذت از شب . لذت از ديوانگي... بوسه يعني حس خوبه طعم عشق... طعم شيريني به رنگ سادگي... بوسه يعني آغازي براي ما شدن... لحظه ي با دلبري تنها شدن... بوسه سرفصله کتاب عاشقي... بوسه رمز وارد دلها شدن... بوسه آتش مي زند بر جسم و جان... بوسه يعني عشق من با من بمان...

تو بودی باور من-تو یار و یاور من- تو بودی عشق اول-رفیق آخر من- تو بودی شور هستی-رفیق خوب مستی-تو بودی کعبه ی عشق-مثل خدا پرستی

سفری غریب داشتم توی چشمای قشنگت،سفری که بر نگشتم غرق شدم توی نگاهت، دل ساده ی ساده کوله بار سفرم بود،چشم تو مثل یه سایه همجا همسفرم بود،من همون لحظه اول آخر راهو میدیدم،تپش عشق و تو رگهام عاشقانه می چشیدم

خانه هاي جدول زندگیم را دستان مهربانت يک به يک پر کرد و رمز جدول چنين بود: دوستم بدار

عاشق و مجنونت شدم .نخونده مهمونت شدم. کلي پریشونم شدم. شمع تو شمدونت شدم .خاک تو گلدونت شدم . خادم دربونت شدم . عمري غزل خونت شدم . شعراي ارزونت شدم اما يه جوري مجنونت شدم.

مي خواهم برايت مرهمي باشم ! ... براي آن نگاه خسته اي که مي دانم ،... اميدش به لبخندي ست ! مي خواهم برايت لبخند باشم ! ... براي آن دلي که از اميد ، خالي ست ! مي خواهم دست هايت را در دست هاي آسمان بگذارم ... تا باور کني آسمان هم ، براي تو آغوش مي گشايد ! من تو را مرهمي خواهم بود ، گرچه ... دلــــــــــي دارم ... که نيازمند يک مرهم است !

صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو یا دل ازدیدن تو سیر شود بعدبرو ای کبوتر به کجا؟ قدر دگر صبر بکن آسمان پای پرت پیر شود بعد برو نازنینم تو اگر گریه کنی بغض من نیز می شکند خنده کن عشق زمین گیر شود بعد برو یک نفر حسرت لبخند تو را میدارد صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو خواب دیدی شبی از راه سوارت آمد باش ای نازنین خواب تو تعبیر شود بعد برو ...

 بیهوده مکن عمر گران صرف رفیقان ، عمر صرف کسی کن که دلش جان تو باشد ، امروز کسی محرم اسرار کسی نیست ، ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست .

ميدوني فرق تو با عشق زندگي و گل چيه ؟ عشق يك كلمه هست ولي تو معني ان هستي ، زندگي يك اجبار هست ولي تو دليل آن هستي ، گل يك گياه هست ولي تو عطر آن هستي

پسر نگاهي به دختر کرد و گفت حالا که کنار ساحل هستيم بيا يه آرزوي قشنگ بکنيم دختر با بي ميلي قبول کرد پسر چشماشو بست و گفت کاشکي تا آخر دنيا عاشق هم بمونيم ... بعد به دختر گفت حالا تو آرزوتو بگو دختر چشماشو بست و خيلي بي تفاوت گفت کاشکي همين الان دنيا تموم بشه ... وقتي چشماشو باز کرد پسر رو نديد فقط چند تا حباب رو آب ديد

اگر روزي فهميدم که دوستم نداري گريه نمي کنم بلکه آرزو مي کنم که روزي عاشق کسي بشي که دوستت نداشته باشد

 گناهم را نميدانم، تقاصم را سبکتر کن، مرا اين گونه آزردن، خدا را خوش نمي‌آيد، مرا از غم رهايم کن، جوابي ده مرا يارا که اين سان بودن و مردن، خدا را خوش نمي‌آيد، بگو جانا گناهم چيست که اينگونه سزاوارم؟ که هر شب خون دل خوردن خدا را خوش نمي‌آيد، دلي پر درد و آه دارم، که آن را غرور من بها دار زير پا بردن خدا را خوش نمي‌آيد...

کوهها اعتبار خویش را مدیون تیشه ی فرهادند کوهی که در آن عشق نگذرد شایسته ی عبور نیست

همه ی شاعران نوازنده اند آنان شیوه ی چنگ زدن بر تار دلها را می دانند.

عشق يعني با پرستو پر زدن عشق يعني آب بر آتش زدن عشق يعني چو احسان يا به راه عشق يعني همچو يوسف قعر چاه عشق يعني بيستون كندن به دست عشق يعني زاهد اما بت پرست عشق يعني همچو من شيدا شدن

تو برام تنهاتريني./ تو برام قشنگتريني./ تو نگيني روي انگشتر قلبم./ كاش ميشد تو دام چشمهات اسير هميشه بودم./ كاش ميشد منو ميديدي كه برات دارم مي ميرم./ نميخوام بي تو بمونم، چون ديگه چيزي ندارم./ كاش مي شد گلهاي عشقم يه گلستاني مي ساختند./ من ميون دشت گلهام، تو بالا خورشيد، روزهام كاش مي شد./ چشمهاي پاكت، ماه شبهاي دلم بود، ديگه قصه اي ندارم، چون حالا من تو رو دارم./ واسه دوست داشتن چشمهات، واسه اون ناز نگاهت، به شكار شب و روزم باشه، اشكالي نداره، بذار از عشقت بسوزم./

 اگر روزي خواستي بگي دوستت ندارم . آرام آرام بكو تا آهسته آهسته بميرم

معناي زنده بودن من با تو بودن است نزديك، دور سير، گرسنه رها، اسير، دلتنگ، شاد آن لحظه اي كه بي تو سر آيد مرامباد! مفهوم مرگ من، در راه سر افرازي تو، در كنارتو، مفهوم زندگي است معناي عشق نيز در سرنوشت من! با تو، هميشه با تو، براي تو...

اگر خیال داری دوستم بداری همینک دوستم بدار اکنون که زنده ام... صبر نکن تا بمیرم... بدان که آنوقت هرگز صدایت به گوشم نخواهد رسید ومجبور می شوی حرف های نا گفته قلب ساده ات را در فراسوی یه مشت خاکسترسرد پنهان کنی پس اگرذره ای عشق من در دلت ماوا دارد اگر دوستم داری بگذار زنده بمانم دوستت دارم عزیزم

http://marshal-modern.ir/Archive/16747.aspx

با تشکر از تمام دوستانی که در این شماره برای ما ایمیل ارسال کردند

شما هر پیامی از جمله تبریک تولد دوستان خود ، یافتن گمشده ، پیامهای تبریک و تسلیت بابت مناسبتهای عمومی و یا خصوصی ، انواع کمکهای خیریه و ... رو میتوانید در این ستون مطرح کنید

منتظر ایمیل های بعدی شما دوستان (اما خواهشا با فونت فارسی) هستم.

دوستانی هم که تمایل ندارند ایمیل شخصی آنها در این ستون نمایش داده شود حتما در پایان پیام خود قید نمایند

از ارسال پیامهای سیاسی ، ضد دینی ، غیر اخلاقی و تبلیغاتی هم اکیدا خودداری نمایید چون در این ستون ارسال نخواهد شد

 

برای ارسال مطالب خود حتما با ایمیل زیر با ما در تماس باشید

 sotun.marshali@yahoo.com

سید محمد طباطبایی-معاونت گروه مارشال مدرن

 

 

 

 
     
 

???????

 

   

???? ????

 
Ads
 
 
 
 
 
 
 
 
Powered By Amir Hejvani - Marshal
All Rights Reserved By Marshal Modern Group
 
 
Design By Mehran Afzali
 

 

 



__._,_.___


~~~~~~~~~ Marshal-Group-Modern ~~~~~~~~
~~~~~~> THE BIGGEST GROUP IN IRAN <~~~~~~
~~~~~ EXCLUSIVE GROUP BY AMIR HEJVANI ~~~~~
________________________________________________________

To Join Marshal-Group-Modern Click This Url:
http://www.marshalclub.com/join
________________________________________________________

For More Information About Us:
www.marshalclub.com
________________________________________________________

http://www.marshalclub.com/join
  http://www.marshalclub.com/join
    http://www.marshalclub.com/join
      http://www.marshalclub.com/join
        http://www.marshalclub.com/join
          http://www.marshalclub.com/join
            http://www.marshalclub.com/join
              http://www.marshalclub.com/join
                http://www.marshalclub.com/join
http://www.marshalclub.com/join
  http://www.marshalclub.com/join
    http://www.marshalclub.com/join
      http://www.marshalclub.com/join
        http://www.marshalclub.com/join
          http://www.marshalclub.com/join
            http://www.marshalclub.com/join
              http://www.marshalclub.com/join
                http://www.marshalclub.com/join
http://www.marshalclub.com/join
  http://www.marshalclub.com/join
    http://www.marshalclub.com/join
      http://www.marshalclub.com/join
        http://www.marshalclub.com/join
          http://www.marshalclub.com/join
            http://www.marshalclub.com/join
              http://www.marshalclub.com/join
                http://www.marshalclub.com/join




Your email settings: Individual Email|Traditional
Change settings via the Web (Yahoo! ID required)
Change settings via email: Switch delivery to Daily Digest | Switch to Fully Featured
Visit Your Group | Yahoo! Groups Terms of Use | Unsubscribe

__,_._,___

No comments:

Post a Comment