سلام و
تبریک مجدد سال نو بر همه
لطفاً همراه ما باشید در اولین شماره از مجله ادبی در سال 1390
مجله ادبی شماره 44
بهارستان
حلزون وحشی
خدا حافظ زمستان
هر سال به ما درس تحمل سختیها می دهی؛
و تا خورشید به زمین نزدیک شد فرار می کنی.
اگر به خود ایمان داری شب چله را در تابستان جشن بگیر
بر چهره ی گل نسيم نوروز خوش است
بر طرف چمن روی دلفروز خوش است
از دی که گذشت هر چه بگويی خوش نيست
خوش باش ومگو ز دی که امروزخوش است
شعر از خيام
بوي باران، بوي سبزه، بوي خاك
بوي باران بوي سبزه بوي خاك
شاخه هاي شسته باران خورده پاك
آسمان آبي و ابر سپيد
برگهاي سبز بيد
عطر نرگس رقص باد
نغمه شوق پرستو هاي شاد
خلوت گرم كبوترهاي مست
نرم نرمك ميرسد اينك بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه هاي نيمه باز
خوش به حال دختر ميخك كه مي خندد به ناز
خوش به حال جام لبريز از شراب
خوش به حال آفتاب
اي دل من گرچه در اين روزگار
جامه رنگين نمي پوشي به كام
باده رنگين نمي نوشي ز جام
نقل و سبزه در ميان سفره نيست
جامت از ان مي كه مي بايد تهي است
اي دريغ از تو اگر چون گل نرقصي با نسيم
اي دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
اي دريغ از ما اگر كامي نگيريم از بهار
گر نكوبي شيشه غم را به سنگ
هفت رنگش ميشود هفتاد رنگ.
(*فريدون مشيري)
این شعر سخت به گوش ما، همه، آشناست. بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک؛ می بردمان تا افق های کودکی ها که پشت سر جاگذاشتیم. یا برای آن دیگری، یاد جوانی و عشق ورزی و دلدادگی اش را زنده می کند. خاطرات خانه، خانواده، پدر، مادر، برادر، دوست و... را. و خلاصه هرکس، از ظن خود با این ترانه نوستالژیک یار می شود.
اما بیش از همه - چنان که در خود شعر هم آمده- یادآور بهار است و خوشی های پررنگ نوروزی. ��سرود بهار�� سروده مرحوم ��فریدون مشیری�� است که در ادامه، خاطره سرایش این ترانه جاودانه را به قلم خود شاعر می خوانید.
***
بیست و چند سال پیش، ده- دوازده روزی به نوروز مانده، شبی تا صبح باران بارید و بامدادان، آفتابی درخشان، آخرین روزهای زمستان رفتنی و نخستین نشانههای فرا رسیدن فروردین را بشارت داد.
دو كبوتر سپید داشتیم كه در هوای صبح، نشاط میكردند و چند گلدان میخك، كه دانههای باران، بر برگهایشان در نور آفتاب میدرخشید.
همه چیز در حال شكفتن بود. صبح را تماشا میكردم، آسمان آبی را، ابرهای سپید را، برگهای تازه از جوانه بیرون آمده بید را و بوی بهار را.
بیاختیار، آنچه را میدیدم و میچشیدم و حس میكردم، روی كاغذ آوردم:
��بوی باران، بوی سبزه، بوی خاك
شاخههای شسته، باران خورده، پاك...��
یك بار آن را خواندم، دیدم تقریبا به شیوه طراحان - كه با چند خط طرحی میریزند تا شكلی یا حالتی را بیان كنند- من هم با این چند كلمه طرحی از بهار پای در راه، در حقیقت نقاشی كردهام و اگر چه حسرتم را با عبارت ��خوش به حال روزگار�� گفتهام اما هم این طبیعت زیبا و هم آن حسرت باید از احساس فردی و فضای خانه بیرون بیاید و در سطح وسیعتری بازتاب داشته باشد، ادامه دادم:
��خوش به حال چشمهها و دشتها
خوش به حال دانهها و سبزهها...��
شعر امروز با واقعیات ملموس زندگی سروكار دارد. طبیعت مژده فرا رسیدن نوروز و بهار را میدهد و باید به پیشواز نوروز رفت و در حد مقدور، مثل طبیعت نونوار شد، اما...
اما یاد میلیونها نفر كه این نونواری برایشان آرزویی است و با یاد محرومیتها و غمهای دیگر و بلافاصله با یاد این راز جاودانه هستی كه باید ��با دل خونین لب خندان آورد�� و در عین تنگدستی باید ��در عیش كوشید و مستی�� و اینكه بالاخره، با همه بینصیبیها باید پا به پای نوروز شادی را دریافت و لحظهها را رنگین كرد، نوشتم:
��ای دل من، گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمیپوشم به كام...��
یك بار دیگر شعر را از ابتدا تا پایان خواندم. حرفی بیشتر از این نداشتم. میخواستم به همه گفته باشم در نوروز با آفتاب هم میتوان مست شد...
این شعر، یك هفته بعد، در آستانه نوروز چاپ شد. سادگی و صمیمیت آن نظر عدهای را به خود جلب كرد، اظهار لطفهایی شد. از آن جمله، استاد ��نظام العلما�� استاد ممتاز خط، بیت آخر شعر را با خط درشت بر مقوایی كه دور آن تذهیبكاری شده بود، نوشتند كه نسخهای از آن به من لطف كردند و گفتند نسخههای متعددی از آن نوشته و به دوستان یادگار دادهاند.
چندی بعد استاد ��فرهاد فخرالدینی�� گفتند آهنگی به نام ��سرود بهار�� برای قسمت آغازی این شعر ساختهاند و خواستند به جای قسمتهای بعدی - كه برای سرود طولانی است- چند سطر مربوط به نوروز، بر آن بیفزایم. این شش سطر بر آن مقدمه افزوده شد:
��به گلبانگ عید
گل سرخ شادی دمید
خوشا چهره باشكوه امید
بهاران خوش است
گل روی یاران خوش است
شكست غم روزگاران خوش است...��
این آهنگ، با این شعر با صدای خواننده خوشصدا ��فریدون فرهی�� و گروه كر ��رادیو ایران�� ضبط شد و بارها و بارها از رادیو پخش گردید. نوار آن موجود است.
اینك سال هاست دوستان ما كه پنجشنبهها به كوه میآیند، این شعر و آهنگ را دستهجمعی میخوانند و خاطره خوش آن نوروز و آن صبح دلپذیر و آن حال و هوا را در من تازه و تجدید میكنند
بهار در ادبيات فارسي
آمد بهار خرم و آمد رسول يار
مستيم و عاشقيم و خماريم و بيقرار
ادبيات آيينه تمام نماي فرهنگ وانديشه يک ملت است اين سخن بدان معناست که آنچه آدمي مي انديشد و آنچه به صورت رفتار خاص از اين انديشه از وي سر مي زند درادبيات نمايان است .از همين رو مي توان با مطالعه آثار ادبي يک سرزمين به زواياي نهان وآشکار مردمان آن پي برد و علاوه بر شناخت ديدگاه اقوام مختلف نسبت به پديده ها وموضوعات گوناگون، رسوم وآيين هاي ايشان را نيز در مناسبتها و وقايع مختلف مورد تجزيه وتحليل قرار داد.
از ديگر سو ادبيات رسانه عواطف واحساسات بشر است و چنانچه اين مقوله را به عنوان يک کليت در نظر بگيريم احساسات آدمي به طبيعت و پديده هاي مربوط به آن مي تواند به عنوان جزيي از اين کل محسوب گردد.
نياز به آوردن دليل براي اين مدعا نيست چه آن دسته از آثار ادبي که به وصف طبيعت مي پردازد در اکثر دواوين شاعران وبزرگان ادبي ما به چشم مي خورد تا آنجا که بسياري از آثار نغز بجا مانده درادب فارسي تبديل به تابلوي منحصر به فردي از طبيعت شده ونمايي زيبا ازجلوه هاي طبيعي را پيشکش مخاطب مي گرداند.
به عنوان مثال خاقاني دراين بيت آمدن صبح و پرتوافشاني خورشيد برکوهساران را اينگونه به تصوير مي کشد:
شب چاه بيژن بسته سر، مشرق گشاده زال زر
خون سياووشان نگر بر خاک و خارا ريخته
خاقاني خورشيدمشرق را به زال زر تشبيه مي کند که ناجي بيژن از چاه اراسياب که به شب تشبيه شده مي باشد وسرخي حاصل از پرتو افشاني خورشيد را به خون سياووش شبيه مي داند که برکوه صحرا پاشيده وحاصل همه اينها تابلويي شگفت است که رفتن شب و آمدن صبح را به تصوير مي کشد يا فرخي سيستاني که او نيز در به تصويرکشيدن طبيعت درشعر استادي بي بديل است در توصيف آسمان ابري مي فرمايد:
توگفتي گرد زنگاراست بر آيينه چيني
توگوي موي سنجاب است برپيروزه گون ديبا
هرمصرع از اين بيت تصويري جداگانه است که هريک آسمان ابري را به بهترين صورت به مخاطب عرضه مي دارد در اولي سخن از لايه اي از زنگ زدگي است که بر سطح آيينه نشسته است دومي حکايت از آن دارد که موي خاکستري سنجاب برحريري پيروزه رنگ افتاده است.
بهار درادب فارسي از دو جنبه قابل بررسي است نخست از جنبه تصوير سازيهاي شاعرانه که معمولا در شعر سبک خراساني به چشم مي خورد وپيشگامان شعرفارسي در اين وادي شاهکارهايي جاودان و استواري از خود به يادگار گذاشته اند زيرا به طور کلي شعر در قرون اوليه حيات خود در ادبيات کلاسيک ما رويکرد افاقي دارد و غالبا به پديده هاي جسماني و ملموس مي پردازد از اين رو توصيف بهار درشعر اين دوره تجلي شگرف دارد وهمانطور که گفته شد نقاشي ازطبيعت در اينگونه آثار زبانزد است.
رويکرد دوم که در قرون بعد با ورود تصوف وعرفان به شعر فارسي صورت گرفت رويکرد انفسي است که در سايه همين رويکرد مفهوم بهار نيز همچون بسياري از واژه ها در ذهن وزبان بزرگان ادب ما دچار تغيير وتحول شددر اينگونه آثار مفهوم بهار قرين تحول دروني وانفسي انسان است و شاعران ما آن را دستاويزي براي تحول دروني قرار داده اند.
در بهاران کي شود سرسبزسنگ؟
خاک شو تاگل برآيي رنگ رنگ
سالها توسنگ بودي دلخراش
آزمون را يک زماني خاک باش
No comments:
Post a Comment