| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| امنیت فنی گروه مارشال مدرن بر عهده تیم ایرانویچ میباشد
فریدون مشیری زندگينامه فريدون مشيري فريدون مشيري در سيام شهريور ۱۳۰۵ در تهران به دنيا آمد. جد پدرياش بواسطه ماموريت اداري به همدان منتقل شده بود و از سرداران نادر شاه بود. پدرش ابراهيم مشيري افشار فرزند محمود در سال ۱۲۷۵ شمسي در همدان متولد شد و در ايام جواني به تهران آمد و از سال ۱۲۹۸ در وزارت پست مشغول خدمت گرديد. او نيز از علاقهمندان به شعر بود و در خانوده او هميشه زمزمه اشعار حافظ و سعدي و فردوسي به گوش ميرسيد. مشيري سالهاي اول و دوم تحصيلات ابتدايي را در تهران بود و سپس به علت ماموريت اداري پدرش به مشهد رفت و بعد از چند سال دوباره به تهران بازگشت و سه سال اول دبيرستان را در دارالفنون گذراند و آنگاه به دبيرستان اديب رفت. به گفته خودش: (( در سال ۱۳۲۰ كه ايران دچار آشفتگيهايي بود و نيروهاي متفقين از شمال و جنوب به كشور حمله كرده و در ايران بودند ما دوباره به تهران آمديم و من به ادامه تحصيل مشغول شدم. دبيرستان و بعد به دانشگاه رفتم. با اينكه در همه دوران كودكيام به دليل اينكه شاهد وضع پدرم بودم و از استخدام در ادارات و زندگي كارمندي پرهيز داشتم ولي مشكلات خانوادگي و بيماري مادرم و مسائل ديگر سبب شد كه من در سن ۱۸ سالگي در وزارت پست و تلگراف مشغول به كار شوم و اين كار ۳۳ سال ادامه يافت. در همين زمينه شعري هم دارم با عنوان عمر ويران )) ... مادرش اعظم السلطنه ملقب به خورشيد، به شعر و ادبيات علاقهمند بوده و گاهي شعر مي گفته، و پدر مادرش، ميرزا جواد خان مؤتمنالممالك نيز شعر ميگفته و نجم تخلص ميكرده و ديوان شعري دارد كه چاپ نشده است. مشيري همزمان با تحصيل در سال آخر دبيرستان، در اداره پست و تلگراف مشغول به كار شد، و در همان سال مادرش در سن ۳۹ سالگي درگذشت كه اثري عميق در او بر جا گذاشت. سپس در آموزشگاه فني وزارت پست مشغول تحصيل گرديد. روزها به كار ميپرداخت و شبها به تحصيل ادامه ميداد. از همان زمان به مطبوعات روي آورد و در روزنامهها و مجلات كارهايي از قبيل خبرنگاري و نويسندگي را به عهده گرفت. بعدها در رشته ادبيات فارسي دانشگاه تهران به تحصيل ادامه داد. اما كار اداري از يك سو و كارهاي مطبوعاتي از سوي ديگر، در ادامه تحصيلش مشكلاتي ايجاد ميكرد . اما مشيري كار در مطبوعات را رها نكرد. از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مسئول صفحه شعر و ادب مجله روشنفكر بود. اين صفحات كه بعدها به نام هفت تار چنگ ناميده شد، به تمام زمينههاي ادبي و فرهنگي از جمله نقد كتاب، فيلم، تئاتر، نقاشي و شعر ميپرداخت. بسياري از شاعران مشهور معاصر، اولين بار با چاپ شعرهايشان در اين صفحات معرفي شدند. مشيري در سالهاي پس از آن نيز تنظيم صفحه شعر و ادبي مجله سپيد و سياه ، و زن روز را بر عهده داشت . فريدون مشيري در سال ۱۳۳۳ ازدواج كرد. همسر او اقبال اخوان دانشجوي رشته نقاشي دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران بود. او هم پس از ازدواج، تحصيل را ادامه نداد و به كار مشغول شد. فرزندان فريدون مشيري، بهار ( متولد ۱۳۳۴) و بابك (متولد ۱۳۳۸) هر دو در رشته معماري در دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران و دانشكده معماري دانشگاه ملي ايران تحصيل كردهاند مشيري سرودن شعر را از نوجواني و تقريباً از پانزده سالگي شروع كرد. سرودههاي نوجواني او تحت تاثير شاهنامهخوانيهاي پدرش شكل گرفته كه از آن جمله، اين شعر مربوط به پانزده سالگي اوست : چرا كشور ما شده زيردست چرا رشته ملك از هم گسست چرا هر كه آيد ز بيگانگان پي قتل ايران ببندد ميان چرا جان ايرانيان شد عزيز چرا بر ندارد كسي تيغ تيز برانيد دشمن ز ايران زمين كه دنيا بود حلقه، ايران نگين چو از خاتمي اين نگين كم شود همه ديدهها پر ز شبنم شود انگيزه سرودن اين شعر واقعه شهريور ۱۳۲۰ بوده است. اولين مجموعه شعرش با نام تشنه توفان در ۲۸ سالگي با مقدمه محمدحسين شهريار و علي دشتي به چاپ رسيد (نوروز سال ۱۳۳۴). خود او در باره اين مجموعه ميگويد: (( چهارپارههايي بود كه گاهي سه مصرع مساوي با يك قطعه كوتاه داشت، و هم وزن داشت، هم قافيه و هم معنا. آن زمان چندين نفر از جمله نادر نادرپور، هوشنگ ابتهاج (سايه)، سياوش كسرايي، اخوان ثالث و محمد زهري بودند كه به همين سبك شعر ميگفتند و همه از شاعران نامدار شدند، زيرا به شعر گذشته ما بياعتنا نبودند. اخوان ثالث، نادرپور و من به شعر قديم احاطه كامل داشتيم، يعني آثار سعدي، حافظ، رودكي، فردوسي و ��� را خوانده بوديم، در مورد آنها بحث ميكرديم و بر آن تكيه ميكرديم)) مشيري توجه خاصي به موسيقي ايراني داشت و در پي همين دلبستگي طي سالهاي ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ عضويت در شوراي موسيقي و شعر راديو را پذيرفت، و در كنار هوشنگ ابتهاج، سيمين بهبهاني و عماد خراساني سهمي بسزا در پيوند دادن شعر با موسيقي، و غني ساختن برنامه گلهاي تازه راديو ايران در آن سالها داشت. ��� علاقه به موسيقي در مشيري به گونهاي بوده است كه هر بار سازي نواخته ميشده مايه آن را ميگفته، مايهشناسياش را ميدانسته، بلكه ميگفته از چه رديفي است و چه گوشهاي، و آن گوشه را بسط ميداده و بارها شنيده شده كه تشخيص او در مورد برجستهترين قطعات موسيقي ايران كاملاً درست و همراه با دقت تخصصي ويژهاي همراه بوده است. اين آشنايي از سالهاي خيلي دور از طريق خانواده مادري با موسيقي وتئاتر ايران مربوط بوده است. فضلالله بايگان دايي ايشان در تئاتر بازي ميكرد و منزل او در خيابان لالهزار (كوچهاي كه تماشاخانه تهران يا جامعه باربد در آن بود) قرار داشت و درآن سالهايي كه از مشهد به تهران ميآمدند هر شب موسيقي گوش ميكردند . مهرتاش، مؤسس جامعه باربد، و ابوالحسن صبا نيز با فضلالله بايگان دوست بودند و شبها به نواختن سهتار يا ويولون ميپرداختند، و مشيري كه در آن زمان ۱۵-۱۴ سال داشت مشتاقانه به شنيدن اين موسيقي دل ميداد.��� فريدون مشيري در سال ۱۳۷۷ به آلمان و امريكا سفر كرد، و مراسم شعرخواني او در شهرهاي كلن، ليمبورگ و فرانكفورت و همچنين در ۲۴ ايالت امريكا از جمله در دانشگاههاي بركلي و نيوجرسي به طور بيسابقهاي مورد توجه دوستداران ادبيات ايران قرار گرفت. در سال ۱۳۷۸ طي سفري به سوئد در مراسم شعرخواني در چندين شهر از جمله استكهلم و مالمو و گوتبرگ شركت كرد. سرانجام وي در بامداد سوم آبان ماه ۱۳۷۹ در سن ۷۴ سالگي و بر اثر بيماري، چشم از جهان فرو بست . سال شمار زندگي فريدون مشيري ۱۳۰۵:: تولد فريدون مشيري سي ام شهريور در تهران، خيابان عين الدوله (خيابان ايران) ۱۳۱۱:: شروع تحصيل در دبستان اديب ، پشت مسجد سپه سالار ۱۳۱۳:: حركت به مشهد و سكونت در آنجا و تحصيل در دبستان همت ۱۳۱۹:: ادامه تحصيل در دبيرستان شاهرضا در مشهد ۱۳۲۰:: بازگشت به تهران و ادامه تحصيل در دبيرستان اديب و دارالفنون ۱۳۲۳:: چاپ شعر فرداي ما در روزنامه ايران ما ۱۳۲۴:: درگذشت مادر در ۲۸ خرداد در ۳۹ سالگي ادامه تحصيل در آموزشگاه فني وزارت پست و تلگراف و تلفن( بعدها دانشكده مخابرات) ۱۳۲۷:: انتقال به اداره تلگراف تجريش با سمت تلگرافچي مورس ۱۳۲۸:: خبرنگار روزنامه شاهد جبهه ملي درمجلس شوراي ملي و آغاز فعاليت هاي مطبوعاتي ۱۳۳۳:: ازدواج با اقبال اخوان دانشجوي رشته نقاشي دانشگاه تهران آغاز همكاري با مجله روشنفكر به مدت۱۸ سال ۱۳۳۴:: انتشار كتاب تشنه طوفان در نوروز تولد دخترم بهار در آبان ماه ۱۳۳۵:: انتشار كتاب گناه دريا ۱۳۳۶:: انتشار چاپ دوم تشنه طوفان با افزوده هايي به نام نايافته ۱۳۳۸:: تولد پسرم بابك در اسفند ماه دريافت نشان پيام از وزارت پست وتلگراف و تلفن ۱۳۳۹:: اول ارديبهشت انتشار شعر كوچه ۱۳۴۰:: انتشار كتاب ابر همكاري دائمي با مجله سخن به مديريت شادروان دكتر خانلري ۱۳۴۱:: قبول عضويت شوراي نويسندگان راديو ايران ۱۳۴۴:: دريافت ديپلم ششم ادبي و راه يافتن به دانشگاه تهران ۱۳۴۵:: انتشار كتاب يكسو نگريستن ماجراهاي شيخ ابوسعيد ابوالخير ۱۳۴۶ انتشار چاپ دوم كتاب " ابر" با افزوده هايي به نام ابر و كوچه انتشار كتاب بهار را باوركن :: ۱۳۴۷::شعر خواني در شهر كرمان ۱۳۴۸:: انتشار كتاب پرواز با خورشيد ۱۳۴۹:: انتشار كتاب برگزيده اشعاردر قطع جيبي ۱۳۵۰:: همكاري با شوراي موسيقي راديو ايران ، واحد توليد سخنراني در رضاييه ، شيراز و مدرسه عالي دماوند مديركل روابط عمومي شركت مخابرات ۱۳۵۲:: مسافرت به اروپا ، بازديد از شهرهاي هامبورگ ، پاريس ۱۳۵۳:: شركت در سمينار شاهنامه فردوسي ۱۳۵۴:: مسافرت به لندن براي بازديد از نمايشگاه هنر اسلامي ، مشاور مطبوعاتي مدير عامل شركت مخابرات ايران ۱۳۵۶:: انتشار كتاب از خاموشي مسافرت به هندوستان، سخنراني دركشمير براي استادان زبان فارسي در سراسر هند ۱۳۵۷:: دريافت حكم بازنشستگي پس از ۳۳ سال خدمت اداري در فروردين ماه :: استخدام در شركت عمران و نوسازي تهران تا بهمن ماه ۱۳۶۰:: درگذشت پدر ۱۳۶۴:: انتشار كتاب گزينه اشعار ( ريشه در خاك ) ۱۳۶۵:: انتشار كتاب مرواريد مهر ۱۳۶۷:: انتشار كتاب آه ، باران ۱۳۷۱:: انتشار كتاب از ديار آشتي ۱۳۷۲:: انتشار كتاب با پنج سخن سرا ۱۳۷۵:: انتشار كتاب لحظه ها واحساس شب شعر در آلمان در شهريور ماه ۱۳۷۷:: انتشار مجموعه يك آسمان پرنده در امريكا و سخنراني و شعرخواني در ۲۳ شهر و ايالت انتشار مجموعه دلاويزترين انتشار نوار شب شعر در آلمان و سخنراني در فرانكفورت ، برلين ، دوسلدرف انتشار مجموعه زيباي جاودانه با مقدمه عبدالحسين زرين كوب انتشار كتاب آواز آن پرنده غمگين ۱۳۷۸:: انتشار چاپ هفدهم مجموعه پرواز با خورشيد برگزاري مراسم بزرگ و بي سابقه براي گراميداشت فريدون مشيري به وسيله جوانان فرهنگ دوست در پارك نياوران در شهريور ماه و اهداي كتاب جشن نامه به فريدون مشيري انتشار كتاب جشن نامه فريدون مشيري با عنوان به نرمي باران ، سخنراني در بزرگداشت بزرگان موسيقي در جزيره كيش انتشار كتاب شكفتن ها و رستن ها مجموعه اشعار شعراي معاصر ايران ، ۱۳۷۹:: انتشار كتاب تا صبح تابناك اهورايي ، بهار سخنراني در دانشگاه شيراز در خرداد ماه شركت در مراسم روز پزشك در همدان در شهريور ماه درگذشت در بامداد سوم آبان مجموعه اشعار
كــوچـــه بي تو، مهتابشبي، باز از آن كوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خيره به دنبال تو گشتم، شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق ديوانه كه بودم. در نهانخانة جانم، گل ياد تو، درخشيد باغ صد خاطره خنديد، عطر صد خاطره پيچيد: يادم آم كه شبي باهم از آن كوچه گذشتيم پر گشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم ساعتي بر لب آن جوي نشستيم. تو، همه راز جهان ريخته در چشم سياهت. من همه، محو تماشاي نگاهت. آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشة ماه فروريخته در آب شاخهها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ يادم آيد، تو به من گفتي: - ��� از اين عشق حذر كن! لحظهاي چند بر اين آب نظر كن، آب، آيينة عشق گذران است، تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است، باش فردا، كه دلت با دگران است! تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن! با تو گفتم:��� حذر از عشق!؟ - ندانم سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم، نتوانم! روز اول، كه دل من به تمناي تو پر زد، چون كبوتر، لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدي، من نه رميدم، نه گسستم ...��� باز گفتم كه : ��� تو صيادي و من آهوي دشتم تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم، نتوانم! ��� اشكي از شاخه فرو ريخت مرغ شب، نالة تلخي زد و بگريخت ... اشك در چشم تو لرزيد، ماه بر عشق تو خنديد! يادم آيد كه : دگر از تو جوابي نشنيدم پاي در دامن اندوه كشيدم. نگسستم، نرميدم. رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهاي دگر هم، نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم، نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم ... بي تو، اما، به چه حالي من از آن كوچه گذشتم! ماهرخ بیگلری .ایمیل سندر گروه مارشال - مدرن حلزون وحشی
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
Powered By Amir Hejvani - Marshal | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
All Rights Reserved By Marshal Modern Group | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
__._,_.___
No comments:
Post a Comment